یکی از تقسیم بندی های جدی در دانش معرفت شناسی در پیرامون اقسام مختلف معرفت ها، تقسیم بندی دانستن چرا و چگونه ی پدیدارهاست. دانستن چرایی پدیدارها را می توان یک دانستن اطلاعات محور دانست در صورتیکه دانستن چگونگی چیزها یک دانستن مهارت محور است.
دانستن اینکه چرا اتومبیل فرمان دارد و دانستن اینکه چگونه می توان رانندگی کرد، دو مسئله ی غیرقابل تحویل به یکدیگر بنظر می آیند. چرایی ها مسائلی فلسفی و چگونگی ها مسائلی علمی هستند. هیچ کس بر این باور نیست که چرا و چگونه با هم مترادف باشند، اما من پیش از این در نوشتارهایی نشان داده ام که می توان پرسش های مرتبط با چرایی ها را با زبان چگونگی ها پاسخ داد و بدین ترتیب از تله ی چرایی ها رهید.
منتقدین نادانی پیدا شده اند که این تز جدی را مورد حمله قرار داده و آن را بدیهی انگاشته اند؛ در صورتیکه این مسئله نه تنها بدیهی نیست بلکه این بی خردان تز را از خودِ من گرفته و حال دارند با زبان خودشان، حرف مرا به خودم یاد می دهند. این مسخره است زیرا که هیچ یک از آنان پیش از من چنین رایی از خود صادر نکرده بودند.
من خود شخصا علت اصلی پیشرفت دانش بشری را همین دیالوگ مابین چراها و چگونه ها می دانم. فلسفه با پرسش از چرایی ها قافله سالار این جرگه بوده و سپس علم با زبان چگونگی ها پا جای پای آن می گذارد و این نشان می دهد که این دو مسئله هم ارز یکدیگرند…
{فلسفه یک نوع از علم نیست که خروجی آن داده هایی آزمون پذیر در باب جهان عینی باشد. فلسفه یک نوع فعالیت است. فعالیتی که کمک می کند تا با حربه ی پرسش از چرایی ها در تعاریف پذیرفته شده دخل و تصرف کنیم تا شاید در این میان به نگرگاه جدیدی در رابطه با موضوع تحقیق مجهز گردیم. فلسفه زنگ تفریح دانشمندان جدّی است. فلسفه کمک می کند که حوصله مان سر نرود و هر زمان احساس کردیم که بتوسط پیش فرض ها محاصره شده ایم، در برابر تک تک شان بدبین شده و وحشیانه عُصیان کنیم.}
لطفا لینک مربوط به انتقادات مذکور را بگذارید.با سپاس
این نقدها در شبکه های اجتماعی برای من نوشته شده بودند.