جالب است که عمده ی ما هنگامیکه به رویکرد جدیدی در راستای حل مسایل زندگی نایل می آییم، تلاش داریم که تمامی رویکردهای پیشین را از اساس باطل اعلام داریم. زبانزدی در زبان فارسی هست که می گوید: “نو که آمد به بازار، کهنه میشود دل آزار!” مجموعه رویه هایی که ما برای زندگی کردن بدآن ها نیازمندیم، همچون کیف و کفش نیستند که با آمدن طرحی نو، طرح سابق دیگر به کار نیاید.
این رویه ها شبیه به ابزارآلات فنی هستند و هر کدام به خودی خود کارکردی بجا و برحق دارند. میخ کاربردهای خود را دارد و وجودش جای پیچ را تنگ نمی کند و بالعکس. اگر در مسئله ای چکش بیشتر از کلنگ به کار آید، این ایجاب نمی کند که دیگر به کلنگ نیاز نخواهیم داشت. خیر! کلنگ وجود ممتاز خود را دارد و در مواقعی دیگر، آن تنها چیزی است که از مشکل ما گره خواهد گشود.
اگر هر کسی زندگی خود را مورد بررسی کامل قرار دهد، متوجه خواهد شد که برای باقی ماندن در لحظات متفاوت از رویه هایی متفاوت بهره جسته است. شاید برخی از این رویه ها با احوالات اکنون ما سازگاری نداشته باشند (دقیقا مانند لحظاتی که می خواهیم خوراک مصرف کنیم و به سراغ قاشق می رویم و تمایلی نداریم که به بیل فکر کنیم)، اما سلامت روان حکم می کند که نخواهیم تمامی رویه های پیشین خود را یکسره منکر شویم…
و صد البته که یکپارچگی وجودی بیش از هر چیزی در گرو درک این مطلب است که ما چیزی جز رویه هایمان نبوده و همه ی آن ها در این وجود سهیم اند.
11741