کبوتر موجودی پرخاشگر است. چند ساعت مشاهده ی این پرندگان، این مسئله را به نیکی به ذهن مخاطب متبادر می کند. اگر به رفتار این موجود دقت کنید، خواهید دید که هیچ کبوتری اجازه ی نشستن کبوتر دیگری را بر روی سطح تصاحب شده ی خودش نمی دهد.
اگر این سطح مثلا لبه ی پشت بام یک بنا باشد، به محض ورود کبوتر دیگری، کبوتر اول که طبق یک قانون نانوشته خود را مالک آن صحن و سرا می داند، به سمت کبوتر به زعم خودش متجاوز رفته و با سرعت گرفتن، چرخیدن، تنه زدن، نوک زدن، بال بال زدن و غیره تلاش می کند که متجاوز را از آن محوطه دور کند. اما جالب است که چنین موجود متخاصمی مبدل شده است به نماد و سمبل صلح.
اگرچه تمامی نمادها مسایلی قراردادی هستند اما در تک تک آن ها نوعی پیش داوری گمراه کننده مستتر است. الاغ می شود سمبل حماقت در صورتیکه این جاندار که از خانواده ی اسب سانان است، موجود باهوشی است. شیر می شود سمبل شجاعت در صورتیکه از عمده ی گربه سانان موجود محتاط تری است و کلی سمبل اشتباه دیگر که همه ریشه در سوگیری های ناقص پدیدآورندگانشان دارند.
هدف من در این نوشتار اشاره به یک ایراد بزرگ در رویکردهای سمبلیک است. سمبولیسم (و حتی نشانه شناسی) یک مسئله ی اساسا قراردادی است اما متاسفانه شاهدیم که در عمده ی موارد در گذر زمان، همین قراردادها از حقایق مهمتر شده اند.
11742
به نکته ی بسیار مهمی اشاره کرده اید. همانطور که در یکی از نوشتار هايتان بدرستی یادآوری کرده آید که شیر بومی دشت است. حال آنکه همگان آنرا در تمثیلی نادرست، سلطان جنگل خطابش میکنند…