رفتار حل مسئله که در برخی از گونه های هوشمند مشاهده می گردد بنوعی خروجی فرآیند تفکر است. این یعنی اینکه فکر کردن منتهی به پیدا کردن راه حل های مسئله می گردد. اگرچه قضیه پیچیده تر از این حرف هاست اما در اینجا ساده کردن آن صرفا در راستای فهم بهتر مسئله است.
اگر فکر کردن یعنی حل مسئله آنگاه دور از ذهن نیست که در اثر یک خطای دیالکتیکی و نامبارکِ ذهن، نزد برخی ها شاهد باشیم که حل مسئله خود را همچون فکر کردن جا زند و این متاسفانه یک آفت است که من اسم آن را “افکاردرمانی” گذاشته ام. افکاردرمانی یعنی اینکه در باب مسایل صرفا فکر کنیم بدون اینکه بخواهیم حرکتی را در پس افکار خود رقم بزنیم.
اگرچه فکر کردن شرط لازم حل مسائل است اما شرط کافی آن نیست. شرط کافی آن عمل است. متاسفانه خیلی از ما در مواجهه با مصائب و مشکلات صرفا درگیر پروسه ی تفکر شده و کاری به انجام نمی رسانیم. جهان فیزیکی، جهان عمل و حرکت است. فعلی تحقق پیدا نمی کند جز با عاملین حرکت زا و در این دست موارد، چنین عاملینی بازوها هستند نه سلول های عصبی قشر مخ!
افکاردرمانی همانطور که در بالا گفته شد، عمل کردن خلاف اصلِ مطلوبِ مزبور است. افکاردرمانی یعنی مستغرق اندیشه ها شدن بصورت دایمی برای حل معضلات جهان فیزیکی گذرا. راه برون رفت از این قضیه، اقدام به عمل در هر برهه ای است که گمان می کنیم دچار تله های فکری شده و متوقف شده ایم.
هر گاه از این مسئله آگاه شدیم که فقط در حال فکر کردنیم می بایست که بسرعت عملی را رقم بزنیم، عملی که اگرچه نتایجش از قبل اقدام کاملا پیش بینی پذیر نیست اما حداقل ما را از تله ی پیش رویمان می رهاند…
11833