آسیب های فیزیکی به مغز قاعدتا سبب می شوند که این ارگان کارکرد نرمال خود را از دست داده و خروجی افکاری – رفتاری آن مختل گردد. این مسئله از نظر جسمانی براحتی قابل تبیین است. هنگامیکه بافتی آسیب می بیند، بعلت قطع مسیرهای خون رسانی و یا شار الکتریکی از خلال عصب های موجود در موضع مربوطه، فونکسیونالیته ی ارگان دچار اختلالات جدی می گردد.
مسئله ی جالب توجهی که در این نوشتار قصد دارم که بدآن بپردازم، مسئله ی اختلال کارکردی مغز در اثر نایل آمدن به قدرت (چه از سر مکنت و چه از سر منصب) است. تحقیقات نشان داده اند که این تغییرات واقعی بوده و از نظر اثرات شان همچون تغییرات منتج از آسیب های فیزیکی به مغز عمل می کنند. وقتی کسی به قدرتی ماورای انتظار خود نایل می آید، آنگاه از نظر میزان شار الکتریکی جاری به سمت بافت های مغز دچار تغییر و تحولات خلق و خویی شده و از نظر فکری و رفتاری همچون افراد دارای ضوایع مغزی رفتار خواهد کرد.
یک بررسی تاریخی ساده نیز موید این مطلب است. اکثر حکام مستبد در طول تاریخ نشانه هایی دال بر ERROR ها و ناپختگی های جدی فکری – کرداری در برهه هایی که قدرت مطلق را به دست گرفته اند، از خود بروز داده اند. این اختلالات در ارتباط مستقیم با آسیب ها نرمی بوده که به ایشان از سر نیل به قدرت مطلق وارد آمده اند. آسیب هایی که هم خودشان و هم اطرافیانشان را به سمت نابودی فراگیر برده است.