سیلی واقعیت دردناک است. اما این سیلی چیست؟ این سیلی همان شوکی است که به ما وارد می گردد هنگامیکه پایمان بر واقعیت سرد و سخت قرار می گیرد.
مثلا فرزندی سرکش که والدین خود را عذاب می دهد، روزی خبر می رسد که والدین خود را در سانحه ای از دست داده و حال تنها خویشتن را در جهان دارد و یا اینکه مثلا فردی که به یار خود خیانت می کرده است، متوجه می شود که یار زندگی اش قصد ترک کردن او را داشته و او حال مجبور است که با واقعیت تنهایی مواجه گردد و یا حتی محض مثال اینکه انسان خیرخواهی که تمام زندگی خود را وقف کمک رسانی معنوی به سایر آدمیان کرده است، یک دفعه بیمار شده و زمین گیر می گردد اما برای مداوای خود پولی ندارد و کسی نیز نیست که آبی به دست وی بدهد.
همه ی این افراد در حال سیلی خوردن از واقعیت هستند. همه ی ما بی شک مشکلات حل نشده ای در زندگی داریم که در حال تعقیب ما هستند. برخی از این مسایل سال هاست که ما را دنبال می کنند اما هنوز دستشان پس یقه ی ما نرسیده است. ما فرار می کنیم و آن ها درست در یک قدمی ما هستند. اگر ما این توان را داشته باشیم که سال ها از مخمصه جان سالم به در برده و از آن ها بگریزیم، آنگاه این خیال باطل نزد ما بوجود می آید که ما از مشکلاتمان قوی تریم و واقعیت همیشه این شکلی است.
اما این تمام ماجرا نیست. آن هنگام که به هر دلیلی پای ما بر قلوه سنگ ها بلغزد و ما تلوتلو بخوریم، آنگاه دست های قبضه کننده ی مشکلات به گردن نازک ما رسیده و ما را میخکوب شرایط می کند. آنگاه است که ما سیلی واقعیت را می خوریم و می فهمیم که در برابر دستان خفه کننده ی واقعیتِ سفت و سخت چقدر تنها، آسیب پذیر و بی پشت و پناهیم…
11948