چند سال قبل در خبرها شنیدم که فردی دو انگشت شَست دست های خود را طی عمل جراحی قطع کرده است زیرا بر این باور بوده که شَست هایش شبیه به هم نیستند. حملات وسواس نظم پرستانه ی این فرد سپس منتهی به قطع کردن هر دو دست او شده بود و همچنان در مصاحبه های خود اصرار داشت که همین برنامه را با پاهای خود نیز عملی سازد.
سوای این مورد عجیب، هستند بیشمار افرادی که بعلت تقارن و وسواس های مرتبط با زیبایی، بینی و یا دیگر اندام های صورت خود را مورد جراحی های متعدد پلاستیک و زیبایی قرار می دهند تا جاییکه زیبایی شان بشکل دراماتیکی به زوال می افتد. همه ی ما به درجاتی از این دست تفکرات وسواسی در رابطه با جسم و یا روان خود رنج می بریم. پیش می آید که متاسفانه بخواهیم بشکل افراطی چاره ای در عمل برای این قسم افکار پیدا کنیم که خروجی اش بی شک نتایج هولناکی شبیه به آن چیزی بود که در بالا ذکر آن رفت.
پیشنهاد من برای پیروزی در مقابل این دست تمایلات، بحثِ «گذر» از آن هاست. تنها با گذر کردن و بی محلی نمودن به چنین تمایلات درونی است که از شر آن ها در میان مدت و بلند مدت رها خواهیم شد. دقیقا همچون تیک های عصبی که راه نجات از آن ها، بی محلی به آن هاست؛ اینگونه افکار و رفتارِ وسواس گونه نیز با گذر کردن از کنارشان بنحویکه اصلا گویا وجود خارجی ندارند، غیب می شوند و این تکنیک راه حلی ممتاز در راستای رهایی جُستن از نفرین آن هاست. بی محلی، بی تفاوتی و گذر: حقا که راه نجات انسان همین است…
12065
جالبه که برخی جاهلانه تقلید از وسواس رو پیشه میکنن…