اگرچه هفته و روزهایش تماما اختراعات بشری هستند اما همین پدیده ی کاملا قراردادی آنچنان به خورد روان انسان رفته است که گویا روزهای مختلف هفته هر کدام شخصیتی برای خود دارند. بارها شاهد بوده ام که مثلا افراد بگویند «آه! امروز مداوما خیال می کنم که جمعه است!»
این یعنی چه؟ مگر نه اینکه طبیعت جمعه نمی شناسد و هر روزی برای آن هیچگونه تفاوتی با روز قبل ندارد؛ پس چطور این تفاوت برای ما معنادار است بنحویکه گویا جمعه شخصیتی دارد که مبتنی بر آن ممکن است که روز دیگری را با آن اشتباه بگیریم؟ این ها پرسش هایی هستند که به ذهن ما خطور می کنند. پاسخ این دست پرسش ها با داشتن یک رویکرد فلسفی به مسئله، بسادگی قابل ارایه دادن است.
این قراردادها در روزها وجود ندارند، این قراردادها در ذهن ما هستند. این قراردادها مبتنی بر برنامه های قراردادی که برای این روزها همگی متفق القول ترتیب داده و دوباره همگی متحدا به آن ها پایبند مانده ایم (مثلا تعطیل بودن جمعه ها و چِه و چِه)، در ذهن ما نقش می بندند و سپس آن ها چارچوب های تفسیری برای همه چیز می شوند.
من این را «اثر روزهای هفته» می نامم. این اثر در جنبه های بسیاری از حیات بشری رخنه کرده است. عده ای در زمان های دور قراردادهایی را وضع کرده و سپس همگان به آن ها پایبند مانده اند و حالا به خطا این قراردادها حکم حقیقت به خود گرفته اند. یاللعجب…
12114