آغاز ماه اسفند همواره برای من دارای یک ارزش حماسی است. هنوز زمستان تمام نشده و هنوز بهار نیامده است. آدمی در نوعی برزخ تغییر و تحول سالانه به سر می برد. من شخصا پس از دی ماه، برهه ی نیمه ی اسفند تا نیمه ی اردیبهشت را بهترین برهه ی سال می دانم. لطافت هوا، آغاز سال نو ایرانی، باران، سبزی، گل ها، پرندگان، جشن و سرور همه و همه در همین فاصله ی دو ماهه رقم می خورند و زندگی را برای ما جذاب تر از سابق می سازند.
خیلی از اتفاقات مهم زندگی من در همین برهه رقم خورده اند؛ بویژه در چند سال اخیر که این بازه از سال برای من سرآغاز تغییرات بنیادینی گشته است. امسال هم اسفند را با شور ویژه ای شروع خواهم کرد. این شور از سرِ به پایان رسیدن روندی در زندگی من است که شاید زمزمه های نخستین آن قریب به 20 سال پیش در گوش من نجوا شد. بلی! پایان کمالگرایی بشکل افراطی آن.
در باور من کمالگرایی یک سکه است که مثل همه ی سکه های دیگر دو رو دارد. یک رو مثبت بوده اما رو دیگر آن تلخ و منفی است. من به ذات این سکه پی برده ام و مثل گذشته دیگر مایل نیستم که همواره این سکه در یک روی خود افتد. تنها کاری که می توان کرد، امیدواری به افتادن وجه مثبت آن است و من امسال در آغاز اسفند فهمیده ام که وجه مثبت کمالگراییِ من همان چیزی است که جهان بینی زندگی مرا تشکیل می دهد.
12113