به این توالی دقت کنید: روشنایی – تاریکی – روشنایی – تاریکی. در این توالیِ چهارعضوی دو مرتبه واژه ی روشنایی و دو مرتبه واژه ی تاریکی آمده است. فرض کنید که این توالیِ موسوم به «توالی زندگی» با همین قاعده تا انتهای دوردست خود پیش رود. در اینجاست که خوش بینی و بدبینی رخ می نماید.
اگر ما از عضو نخست (روشنایی) به زندگی نگاه کنیم، آنگاه برای ما زندگی روشنایی هایی است که بعضا با تاریکی ها قطع می گردد. در این نوع از نگرش، زندگی تماما بر بستر روشنایی است اگرچه گاهی اوقات تاریکی ها در این میان حادث می گردند. برای ما زندگی چنین شکل و شمایلی را به خود می گیرد: روشنایی – تاریکی – روشنایی…
اما اگر ما دید بدبینانه به زندگی داشته و به این توالی مثلا از عضو دوم نگاه کنیم، آنگاه نقشه ی زندگی برای ما اینگونه است: تاریکی – روشنایی – تاریکی… با این رویکرد زندگی تماما بر بستر تاریکی است؛ اگرچه گاهی وقت ها هم روشنایی ها سر بر می آورند! در نگاه اول روشنایی اصل است و تاریکی فرع (نگاه خوش بینانه)، اما در نگاه نوع دوم تاریکی اصل است و روشنایی، فرع (نگاه بدبینانه).
تا پایان دنیا هر یک از صاحبان این نوع نگاه ها می توانند برای دیگری اثبات کنند که نگاه آنان مبتنی بر واقعیت است و دیگری تماما بر خطاست اما این ها هر دو یک چیز هستند. این فقط به نگاهِ خود ما بستگی دارد. اصل و فرع را ما خودمان می سازیم و آن نگاهی برای ما واقعیت دارد که ما خودمان انتخابش کرده باشیم.
12137
توافق مطلق با این نوشتار!هر گونه بنگریم؛همانگونه میبینیم…