دسته ای از آنانی که گمان می کنند هفت شهر عشق را گشته اند، در حقیقت هنوز که هنوزه اندر خم یک کوچه اند. آنان تا به ابد عاشق یک انسان می مانند و می سوزند و چِه و چِه… این حرکت بطالت محض است. بایستی که از «عشق به یک انسان»، به «عشق به انسانیت» رسید. در ریاضیات هم همینگونه است. ما قرار نیست که یک را با یک جمع کرده تا به دو برسیم. ما قرار است که جمع زدن را یاد بگیریم.
ما قرار است که از دو فراتر رویم و به بیست و دویست و دو هزار و بیست هزار و عدد آخر برسیم. این دیگر چه رسمی است که در همان نقطه ی اول باقی بمانیم. عاشقانِ سینه سوخته ی یک انسانِ واقعی همه بر سبیل خطا گام بر می دارند. آنان همچنان درگیر مَنیّت و حقارتِ وجودی خود مانده اند. بایستی که از «مصداقِ عشق» گذشت و به «مفهومِ عشق» رسید.
رسیدن به مفهوم عشق یعنی رسیدن به جایگاهی که در آن آدمی به تمامی مصادیق هستی یکسان عشق می ورزد. چنین احساسی فقط (بشکل ایده آل گرایانه) مستحق نام عشق است. اینکه عشق تماما برای ما خط و خال و لب و ابروی یک انسان دیگر شبیه به خودمان باشد، این عشق از هرگونه ارزش متعالی خالی است. عشق به یک انسان بهانه ای است که ما عشق به انسانیت را تمرین کنیم.
عشق به یک انسانِ فانی تماما مشقِ عشق به انسانیت ابدی است. از عشق به انسان ها خیلی زود درگذرید. این درمانی نه تنها برای شما بَل برای تمامی جمعیت جوامع انسانی است. هرگز و هرگز تا به ابد عاشقِ یک انسان نباشید. انسانیت را جستجو کنید…
انسان را انسانیت کافیست.
12154
مطالب سایتتون و خط فکریتون رو پسندیدم… مممنون. دوست داشتین به وبسایت من هم سری بزنید