اوفوریا نوعی حظ، بهجت و شادمانی درونی است. نوعی سرخوشی ویژه و سبک که در موقعیت های ویژه ای لحظاتی بر آدمی مستولی می گردد. نوعی احساس خاص شبیه به آب شدن قند در دل. برای آنانی که بطور جدی به خاطره بازی های گاه و بیگاه در زندگی مشغول هستند، این حس، حس غریبه ای نیست.
مرور خاطرات گذشته (چه خوش و حتی بعضا ناخوش) آن حس اوفوریک را دل فرد زنده می کند. این حس ریشه ی نوستالژیاست. نوستالژیا یا غم خوشایند با این حس اوفوریا ارتباط تنگاتنگی دارد.
دیروز در حال مرور خاطرات شدیدا احساس اوفوریا می کردم. خاطراتی را مرور می کردم مربوط به سال ها قبل (هفت، هشت سال قبل) که با جمع یاران تا دیروقت به بحث و جدل فلسفی – علمی مشغول می شدیم و من وقتی به خانه باز می گشتم با نوعی آرامش حاصله از حل مسایل پیچیده به خواب شیرین می رفتم. دوستی های آن سال های «حلقه ی تهران» بی نظیر و تکرار ناشدنی اند.
احساس می کنم که فاقد قدرت آن روزها هستم و همین غم فقدان است که رویدادهای آن سال ها را برایم نوستالژیک و در نتیجه اش اوفوریک جلوه گر می سازد. آن رویدادها جملگی تبدیل شده اند و دیگر نمی توان به آن ها دسترسی داشت اما خاطراتشان همگی زنده اند و مرور آنهاست که آن دوره را جادویی و لذت بخش به تصویر می کشد.
وقتی به آن سال های خوب فکر می کنم، باورم نمی شود که توانسته باشم چنین جهانِ شگفت انگیزی را در دلِ این جهان بی رنگ و رو یافته باشم. که می داند که آن جهان و ساکنینش کجایند و چه جهان دیگری در آینده انتظار ما را می کشد؟!
12186