پیشتر در قسمت های مختلف کارهای مکتوب خود بویژه در رسته های زیست شناسی و روانشناسی بکرات از عبارت «حالت دگرگون هوشیاری» استفاده کرده بودم. این عبارت دال بر هر گونه تغییر جدی در وضع آگاهی انسان است، مثلا خواب یک حالت دگرگون هوشیاری است؛ مستیِ حاصل از نوشیدن مشروبات الکلی از دیگر مصادیق حالات دگرگون هوشیاری است و غیره…
در اینجا قصد دارم که عبارت «حالت دگرگون حافظه» را معرفی کنم. این عبارت اشاره کننده به هر گونه پدیدار غیرعرفی حادث شونده بر بستره ی حافظه ی آدمی است. مطالعات علمی حافظه، این امکان وجودی مغز آدمی را بشکل کاملا تفصیلی مورد بررسی قرار داده و انواع و اقسام حافظه ها را به دست داده اند. شاید عمده ی افراد جامعه فقط با دو قسم حافظه ی کوتاه مدت و بلندمدت آشنا باشند، اما نتایج حاصل از این تحقیقات خیلی خیلی مفصل تر از این حرف هاست.
یکی از انتقادات من به این دست مطالعات از بابت جهت پژوهش های مرتبط با اختلالات حافظه است. شاید بیش از هشتاد درصد تمامی این پژوهش ها در رابطه با مسئله ی فراموشی باشند. اگرچه فراموشی یکی از مهمترین اختلالات مرتبط با مقوله ی حافظه است، اما در آنجا پرتعداد موضوع دیگر برای تحقیق وجود داردند که از چشم این محققین مغفول مانده اند.
من پیشتر در یکی از نوشتارهای خود به یکی از اختلالات مرتبط با حافظه اشاره کرده بودم که بعلت اسم عجیب آن پدیده، کمتر مورد توجه سایر پژوهشگران قرار گرفت. در اینجا این اسم را کوتاه کرده و مایل هستم که آن را اندکی بیشتر بسط دهم. در فضای مینکوفسکی در فیزیک، کرم چاله ها دلالت بر سوراخ هایی در فضا می کنند که قادرند بدون حرکت در فضای مثبت (فضای واقعی) جسم را از نقطه ای به نقطه ی دیگر ببرند.
به گمان من چنین سوراخ هایی (کرم چاله های حافظه) در حافظه ی ما وجود داشته و مغز ما قادر است که با حرکت در این سوراخ ها به بخش هایی از حافظه نقب بزند که در حالت معمولی دسترسی چندانی به آن ها ندارد. این اتفاق کاملا تصادفی رقم خورده و فرد هیچگونه اراده ای بر آن ندارد، اما می توان ادعا نمود که در برخی شرایط مثل دوره های اختلالات خلقی (بویژه اضطراب و افسردگی)، این قسم سفرها بیشتر و بیشتر رخ می دهند. این تجربه در کل یک تجربه ی ناخوشایند است و فرد در اثر آن دچار حالات ناخوشایندی می گردد بویژه اگر در حال رنج بردن از اختلالات افسردگی متوسط تا شدید باشد. نکته ی جالب اینکه این سفر در کرم چاله های حافظه لزوما یک یادآوری شناختی ساده نیست بلکه ممکن است که تمامی احساسات آن دوره (مقصد سفر) را برای فرد دوباره زنده کند.
بطور مثال در یک سفر کرم چاله ای حافظه، فرد ممکن است که به 20 سال قبل خود سفر کند و اگرچه در منزل در حال بستنی خوردن است و فصل نیز فصل بهار است، اما مقصد سفر او می تواند که اول زمستانی باشد که یکی از اعضای خانواده ی خود را از دست داده و پای خودش نیز شکسته است.
این اتفاق برای او 20 سال قبل رخ داده است و او حالا عازم چنین سفر ناخواسته ای شده است. در این مواقع حالی که به فرد دست می دهد صرفا یک یادآوری ساده ی آن اتفاق نیست بلکه او در حال خوردن بستنی دقیقا از نظر احساسی در همان دوره ی رنج آور قرار می گیرد. انگار که دقیقا در حال تجربه ی دوباره ی آن روزهاست.
البته گاهی این مسئله در مواقعی نیز رخ می دهد که فرد از یک حالت خنثی روانی به یک واقعه ی خوشایند در گذشته سفر می کند اما با عنایت به نکته ی فوق که این اتفاق بیشتر در زمان های تنگ خلقی های روانی رخ می دهد، در عمده ی مواقع، مقصد این سفر، یک حالتِ از نظر روانی دردناک است.
این پدیده از پدیده ی خوددگربینی (از خودبیخودشدگی و یا غیرواقعی انگاری) که در زبان تخصصی دِپرسونالیزاسیون و یا دِرئالیزاسیون نامیده می شود نیز متفاوت است. در پدیده ی اخیر فرد گمان می کند که همه چیز غیرواقعی شده و او در حال تماشای یک فیلم است که در آن کوچکترین اراده ای بر افکار و کردار خود ندارد که البته این مورد نیز جزء دردآورترین پدیده های روانی است که البته ارتباط چندانی با مسئله ی حافظه ندارد.
اختلالی که در اینجا مورد بحث قرار گرفت، اگرچه ذاتی روانشناختی دارد و قاعدتا موثر بر احساسات و عواطف فرد است اما همانطور که بیان شد، ریشه ی آن در مسئله ی حافظه بوده و بنوعی نیز تاثیرگذار بر لایه ی ذهن است، از این رو در کل می توان آن را پدیده ای مرتبط با ترکیب مجموعه ی ذهن – روان دانست.
متاسفانه این حادثه ی ذهنی – روانی درمان رفتاری – شناختی موثری ندارد و به گمان من (مبتنی بر تجربیات شخصی و مشاهدات تجربی) تنها راه خلاصی یافتن از آن تکنیک مشاهده و تلاش در راستای distract شدن (حواس پرتی) نسبت به آن است. در کل تجربه ای بسیار دردآور بوده که فقط با بی تفاوتی نسبت بدآن می توان از عواقب آن کاست…
12215 – 12213