بیش از آنکه نگران باشی، امیدوار باش. نگرانی یک فاز بیوشیمیایی مغز است. نگرانی یک حالت نیمه دگرگون مجموعه ی ذهن – روان آدمی است که ریشه ی آن را می بایست در کالبد جسمانی (بویژه مغز) جستجو کرد. نگرانی حتی اگر در رابطه با مسایل غیرواقعی نیز باشد، اما خودش تماما واقعی است. نگرانی یک احساس واقعی است. نگرانی یک تجربه ی بلاواسطه است.
از این رو نگرانی حقیقا یک احساس کشنده است که تحت اثرش، فرد تمرکز خود را از دست داده و به وضعی دچار می شود که از خورد و خوراک و خواب و غیره می افتد. نگرانی گویا که مداوایی ندارد. انسان از آن حیث که انسان است، نفرین شده که همواره نگران باشد. پس با عنایت به این مبحث، راه نجات فرد از نگرانی چیست؟!
پاسخ این مسئله بشکل تلویحی در ابتدای این پاساژ (متن) ارایه شد. آدمی می بایست که به ابزاری در تقابل با نگرانی مجهز گردد. من اسم این ابزار آنتی-نگرانی را «امید» گذاشته ام. امید پادزهر نگرانی است. امید است که بمددش می توان بر زهر کُشنده ی نگرانی فایق آمد. امید نوعی نوشداروست.
البته امیدواری و تمرین آن، چیزی نیست که براحتی در کوتاه مدت رقم بخورد. همانطور که منطقی بودن و ایستادن در مقابل بی درایتی های غریزه تمرین دایمی در راستای نیل به تغییرات تدریجی است، تمرین امیدواری هم در گذر زمان به سرانجام خود نایل می شود. امیدواری آبی سرد بر آتش داغ نگرانی است.
این امید است که به مبارزه با نگرانی برخاسته و سرانجام این دیو را در بدو سربرآوردن به لانه اش عقب می فرستد.
12246