روزگار، هرچقدر هم که سخت، «تو» سخت تر باش. گویا آدمی چاره ای جز این ندارد. اگر بودن را انتخاب کرده ایم، باید با چگونگی های آن کنار بیائیم. درهستیِ آدمی، همه چیز حول محور بقاء رقم می خورد و برای باقی ماندن باید سخت تر و سخت تر بود.
اینکه از چیزی خوشمان آمده و یا اینکه از چیزی متنفر می شویم، همه در ارتباط با همین مسئله ی بقاست. ما آن چیزی را می خواهیم که بقاء ما را تضمین می کند و متعاقبا آن چیزی را نمی خواهیم که بقاء ما را به خطر می اندازد. تلاش برای باقی ماندن آن چیزی است که نزد انسان چونان «سختیِ بودن» متجلی می گردد.
ما سختی می کشیم زیرا می خواهیم که باقی بمانیم. باقی ماندنِ ما در تضاد با باقی ماندن دیگران در پهنه ی گیتی بنظر می رسد. ما در رقابت با دیگران هستیم، از این جهت است که سختی می کشیم.
من در ابتدای این نوشتار انسان را به سخت تر بودن تشویق می کنم اما آنچه که مایلم از این عبارت نزد مخاطب مستفاد گردد، دامن زدن به سختی زندگی سایر انسان ها نیست. این سخت تر بودن در گرو پا پس کشیدن از رقم زدن زندگی بر پایه ی بقاء شخصی است.
این سخت تر بودن به معنای تلاش بیشتر در جهت کاهش سختی حیات تمامی ابناء بشر است. چنین انسانی سخت ترین است. چنین انسانی در نهایت بقای خود و دیگران را ضامن می شود.
آنکسی سخت ترین است که برای بقاءِ همگان می جنگد. آنکسی که بقای همگان را در نظر داشته و از سختی های حیات ایشان می کاهد، او همانا سخت ترین است. او همانا باقی ترین است.
12264