نوابغ از نظر دیگران، انسان های عجیب و به درجاتی خُل وضع هستند. ارسطو در جمله ی مشهوری در یکی از نوشتارهای خود می گوید: «نبوغ بدون بارقه هایی از دیوانگی و جنون ممکن نیست.» اما چرا اینگونه است؟ مگر نه اینکه مغز یک نابغه بسیار بهتر از مغز انسان های دیگر کار می کند. پس چرا نوابغ به درجاتی از نظر مغزی در نزد دیگران مشکل دار ارزیابی می شوند.
پاسخ به این پرسش ساده است. یک نابغه یک انسان غیرمعمولی است. از آنجاییکه تعداد انسان های معمولی بیشتر است، پس ما به تعریفی از معمولی بودن با استناد به کیفیات هستی شناختی ایشان نایل می آئیم. انسان های معمولی هستند که «نُرم» را تعریف می کنند نه اینکه نُرم همان مسئله ی «معمولی بودگی» باشد.
نابغه در نُرم ها نمی گنجد و همین در نرم نبودن راه را برای «مجنون به نظر رسیدن» می گشاید. سوای آن، آنکس که همواره در نرم نباشد، رفتارش نیز با شتاب بیشتری از نرم ها فاصله می گیرد زیرا که دیگر التفات چندانی به اصول نخواهد داشت.
علت دوم که شاید از علت نخست نیز مهمتر و بنیادی تر باشد، مسئله ی نحوه ی کارکرد مغز نوابغ است. مغز نوابغ به درجات زیادی معطوف به عملکردهای شناختی است. مغزی که تماما به عملکردهای شناختی انسان بچسبد، از سایر جنبه ها غافل می ماند و بدین روی فرد نابغه به احتمال بالاتری در سایر حوزه های حیات انسانی، غیرمعمولی و ضعیف عمل کند.
امروزه مطالعات علمی نشان داده اند که اکثر نوابغ به درجاتی از اختلال اوتیسم (درخودماندگی) خفیف در رنج هستند و این همانطور که در بالا ذکر شد، علت فیزیولوژیک مسئله ی نبوغ است.
12310