شنبه هفتم مهرماه سال 97 برای من چونان روزی به یاد ماندنی و ویژه رقم خورد. شاید با شنیدن این سخن گمان کنید که این روز برکات خاصی را برای من به همراه داشته است؛ اما، نه! این طور نیست. دقیقا در فردای این روز، اتفاقی پیش آمد که بی شک یکی از تلخ ترین اتفاقات امسال من تلقی می شود.
من تمایلی به توضیح بیشتر این مسئله ندارم و هدف در اینجا اشاره به آن رویداد خاص نیست، بلکه هدف اشاره به این نکته ی مهم است که اتفاقات جهان بدون هرگونه خبررسانی ما را غافلگیر می کنند. اگر کسی به من می گفت که در فردای آن روز چنین اتفاقی خواهد افتاد، من جایی در نهاد خود به عقل او شک می کردم.
من بخوبی می دانم که آینده ناقطعی است. من ذات جهان را می شناسم، اما با این وجود تحقق این ماجرای خاص بسیار بسیار دور از ذهن می نمود. پس چه؟ این بدیهی است. مرگ همه را غافلگیر می کند. هیچ کس ساعت دقیق مرگ خود را نمی داند. آنانی که به یکباره در می گذرند، شبِ قبل، مرگِ قریب الوقوعشان برایشان خنده آور جلوه می نموده است.
اما جهان کاری با این جلوه ها ندارد. من در هفتم مهر حتی تخیل نیز نمی کردم که در هشتم مهر آنچه را که دارم، به این سادگی ها از دست دهم. تا بدین جای ماجرا همه چیز تراژیک بنظر می رسد. حتی شاید عده ای بگویند که از دست دادن آن داشته در طولانی مدت به نفع تو باشد.
اما نتیجه گیری من چیز دیگری است. از کجا معلوم در نهم مهر آن اتفاق خوبی که امروز تخیلش را هم نمی کنم، در سر راه من قرار نگیرد؟ و مگر نه اینکه جهان غافلگیرمان می کند؟
12334