منزلی که من در آن زندگی می کنم یک ساختمان جنوبی است. واحد من در جنوب همین آپارتمان جنوبی واقع شده است. من از سمت شمالِ ارتفاعات شمالغرب تهران به سمت جنوب تهران اشراف بصری دارم. دشت تهران زیر پای من است.
آفتاب در پاییز تا وسط واحد را روشن می کند. در نیمه ی دوم سال که هوا سرد است، من به این ترتیب از آفتاب دل انگیز پاییزی و زمستانی بهره مند هستم. خوشبختانه در نیمسال نخست سال که هوا در منطقه ی معتدله گرم است، آفتاب و زاویه ی تابشِ ویژه اش من را از گرمای بهار و تابستان در امان نگاه می دارد زیرا که آفتاب به داخل وارد نمی شود.
این ها را برای چه می نویسم؟ زیرا هم اکنون که در حال نوشتن هستم، آفتاب بر فرق سر من می تابد. دفتر من روشن شده است. این احساس خوشایندی است. من این روزها از برنامه ی نوشتاری خود عقب هستم. در برهه هایی دقیقا منطبق بر برنامه کار کرده ام و گاهی اوقات نیز از برنامه جلو زده ام.
در زندگی حرفه ای هر کسی مشکلات فراوانی وجود دارد. من نیز اگرچه سال های سال است که می نویسم اما در اثر همین مشکلات، گاهی اوقات تصمیم به ترک هدف خود گرفته ام. در آن لحظات آفتاب در سرزمین حرفه ی من دیگر نمی تابید.
در این خاورمیانه ی آفتابی به احتمال زیاد هیچ کس از منظر کمیت و تنوع موضوعات در هیچ دوره ای به اندازه ی من قلم نزده است. من امیدوارم که این آسمان تا مدت های مدیدی آفتابی باقی بماند و من و منزلم نیز بی بهره از آن نباشیم.
12356