من در آراء فلسفی خود مداوما از راه های مختلف به نتیجه ای واحد نایل آمده ام و آن نتیجه ی مشترک چیزی جز مسئله ی تعادل نبوده است. من در وادی اخلاق «امر اخلاقی» را امری متعادل معرفی کرده (با رویکردی بسیار متفاوت از رویکرد ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس)، در وادی جهان بینی «کمال آدمی» را همان تعادل دانسته و در حوزه های مرتبط با معرفت شناسی نیز تعادل نقش پررنگی در رویکردهای من داراست.
فارغ از این گفتمان های فلسفی – علمی تعادل جویانه، مایل هستم که قرائتی از این مسئله را در سطح زندگی نیز عرضه داشته باشم. برای داشتن یک زیست حساب شده و منطقی، پناه بردن به مسئله ی تعادل جویی از اهمیت بسیاری برخوردار است. شاید در زندگی کسی تماما اوقات روز را به مطالعه اختصاص دهد. این اقدام غلط است. او لازم است که در برهه هایی از روز مطالعه کردن را متوقف کرده و به کاری تماما متضاد آن (طبق مدل های فکری اش) مثلا تماشای تلویزیون بپردازد.
یا کسی که همواره عصرهای خود را به بازی های کامپیوتری مشغول می شود، لازم است که کامپیوتر خود را خاموش کرده و برای پیاده روی به خارج از خانه برود. آنکس که مداوما درگیر پول درآوردن است بهتر است خود را با «کمک داوطلبانه به دیگران» متعادل کند و یا آنکس که پرحرف است، زمانی را برای مراقبه ی سکوت اختصاص دهد و آنکس که مثلا زیاد بیرون می رود، روزهایی در هفته را در منزل بماند و غیره…
همه ی این اقدام های تعادل جویانه دقیقا شبیه به رفتار آن کسی است که به گمان خود سردی کرده و به خوراکی های گرم متوسل می شود. تعادل در جسم و روان به همین سادگی قابل حصول است.
12406