گاهی در اثر مواجهه با یک سری از محرک ها حواس در دنیای بیرون (مشتمل بر بوها، مکان ها، رنگ ها، تصاویر، اصوات و غیره) برخی از خاطرات نهفته در ذهن ما دوباره برایمان تداعی می شوند. تداعی خاطرات صرفا به یاد آوردن یک رویداد در گذشته نیست بلکه با هر یادآوری نوعی تداعی احساسی نیز در نهاد ما رقم می خورد.
پس تداعی یک یاد و خاطره صرفا یک تصویر ذهنی عاری از هرگونه احساس نیست، بلکه هر یاد و خاطره ای با خود یک مولفه ی احساسی ملازم را نیز به همراه دارد. یک یادآوری، یک احساس را در ما زنده می کند. پس بطور کلی می توان نتیجه گرفت که ما از تداعی خاطره به تداعی احساسی می رسیم.
احساس مقوله ی عمیق و تاثیرگذاری است. هنگامیکه احساسی در نهاد ما زبانه می کشد، خلق و خوی ما تغییر کرده و حتی در اثر تغییر این خلق و خو، نحوه ی تفکر ما در باب خودمان، سرگذشتمان و جهانمان تغییر می کند. برخی محرک های بیرونی (مثلا رویداد یک روز برفی و انتظار آمدن یک دوست) خاطراتی را برایمان زنده می کنند.
این خاطرات فقط در سطح خاطره (یک اتفاق حافظه محورانه و شناختی صِرف) باقی نمی مانند بلکه همچون جرقه ای دینامیت انفجار احساس های ما را مشتعل می سازند. آنگاه این رویداد مزبور می شود مجموعه احساساتی خوشایند و (عمدتا) ناخوشایند و همین مسئله حال لحظه ای ما را دگرگون می سازد.
هیچ یک از مراحل رویدادهای فوق در ید اختیار ما نیست. این ها همه مسایلی ماورای کنترل ما هستند. ما همچون تماشاگرانی نشسته در سالن سینما، به تماشای این فیلم کارگردانی شده بتوسط هستی مان می نشینیم و گاهی اشک ریخته و گاهی می خندیم و تنها خوشحالیم که هیچ فیلمی تا به ابد به درازا نمی انجامد.
12457