عقل و تجربه امکاناتی نزد آدمی هستند. عقل محصول تکامل مغز انسان است و آن را می توان رفتار حل مسئله به آن شکلی که در علم رفتارشناسی مورد بررسی قرار گیرد، در نظر داشت. تجربه نیز همان زندگی حواس محور ماست. اینکه حواس پنجگانه ی خود را با جهان بیرونی درگیر ساخته و از سر این درگیری داده هایی را فراهم کرده و متعاقبا رفتارهایی را می آموزیم.
این ها امکانات وجودشناختی ما هستند. وقتی صحبت از عقل و تجربه می شود ما عملا درگیر و دار جنبه ی نظری این مسایل هستیم اما اگر صحبت از جنبه ی عملی نیز در میان باشد، آنگاه برداشت ما از این گوهرها نیز قویا موضوعیت پیدا می کند.
بعنوان یک مثال ملموس اگر کسی بصورت ما سیلی بزند، واکنش عقلانی – تجربی ما به این اقدام وی لازم است که چگونه باشد؟ پاسخ به این پرسش ممکن نیست، زیرا که بایستی فاکتورهای زیادی را در این باره لحاظ کنیم. اگر کسی که سیلی می زند، یک زورگوی بی اخلاق باشد، احتمالا واکنش ما متفاوت از زمانی باشد که مثلا پدر ما به ما سیلی بزند و یا شاید هم دوستِ ما.
پس عقل و تجربه به تنهایی راهی پیش روی ما نمی گذارند. عقل و تجربه واژه هایی کلی هستند و لازم است که ما در آن ها به تبع موقعیت ها غور کرده و به جواب های منطبق بر برداشت هایمان برسیم.
از این رو برداشت ما از عقل و تجربه (یعنی همان غور کردن و مورد مداقه قرار دادن این دو امکان در لحظه ی مزبور) به اندازه ی خود عقل و تجربه اهمیت دارد. ما به قرائت، خوانش، برداشت و تفسیری از عقل و تجربه نیاز داریم که جهان بینی نقش آن را ایفا می کند. نتیجتا برای آنکه عقل و تجربه به کار ما آیند، برداشت ما از آن ها یعنی همان جهان بینی اصل مکمل تلقی می شود.
12504