چند سال پیش در یک موسسه ی انتفاعی خصوصی جلسه ای داشتم. محل موسسه داخل یک خانه ی ویلایی قدیمی در مناطق نسبتا شمالی تهران بود. هنگامیکه در حیاط را برای من گشودند، شاهد بودم که آقایی تقریبا شصت ساله با عصبانیت تمام در حال گشودن درهای شیشه ای پشت سر هم در فضای لابی بود که خود را به حیاط برساند.
در مسیر راهروی مزبور تقریبا دو یا سه در شیشه ای وجود داشت و من از فضای حیاط به اولین آن ها نزدیک می شدم و در همین حین شاهد این ماجرا بودم. او یکی پس از دیگری درها را باز می کرد و در حین نزدیک شدن به من چیزهایی زیر لب می گفت. وقتی از کنار من رد شد دیدم که تمام صورت و گردنش سرخ شده و احتمالا اتفاقی ناخوشایند، وی را بسیار عصبانی نموده است.
وقتی به درون لابی وارد شدم دیدم که تعدادی چند از پرسنل مجموعه در حال شوخی کردن و خندیدن با یکدیگر هستند. از شنیدن غیرارادی حرف هایشان متوجه شدم که فرد مزبور برای مصاحبه ی استخدامی دعوت شده و موسسه بمجرد دیدن وی و پی بردن به گروه سنی اش، بشکل غیرحرفه ای وی را رد کرده است.
شنیدن خنده های پرسنل تازه کار و ناشی و همچنین یادآوری چهره ی سرخ شده و زبان تن پر از خشم آن مرد مرا بشدت غمگین نموده و از موسسه ی مزبور بیزار ساخت و خوشبختانه آن جلسه، آخرین جلسه ی من بود که در آنجا برگزار می شد.
فکرش را بکنید. فردی در آن سن و سال، حتما با سال ها سابقه ی تحصیل و تجربه در مقابل ما بنشیند و ما بدون هرگونه ملاحظه ی حرفه ای گرانه دست رد به سینه ی وی بزنیم. متاسفانه در موسسات و فضاهای دیگر نیز شاهد این تبعیض زننده در حق داوطلبین سن بالای استخدامی بوده ام که حتی پس از دعوت کردنشان، با ایشان مصاحبه نکرده اند و این رویکرد از اساس غلط است.
12508