بعضا عدم تحقق رویاهای ما در زندگی به نفع ماست، بنحویکه احتمالا چیزی بزرگ تر از آنچه که خواهان آن بوده ایم، نصیب ما شود. فهم این نکته یک مثال عالی از کاربرد خرد در زندگی است. اما چگونه؟ با یک مثال از زندگی خود ادامه می دهم.
پس از فراغت از تحصیل دوره ی متوسطه، من رویکردی کاملا کمالگرایانه نسبت به تحصیلات عالیه ی خود داشتم. برای من (در آن زمان) دانشگاه فقط و فقط یعنی آکسبریج (آکسفورد و کِیمبریج). حالا با کمی تسامح و ارفاق آیوی لیگ آمریکا (هاروارد، استنفورد و…) را نیز می توانستم که دانشگاه به حساب بیاورم.
من می بایست که در دانشگاه هایی با قدمت هزار سال درس می خواندم که در آنجا چهره هایی چون اسحاق نیوتن، مکسول، چارلز داروین، آلن تورینگ، برتراند راسل و غیره درس خوانده بودند. این ایده آل آنچنان مرا تسخیر کرده بود که جهان سوای آن برای من ارزش چندانی نداشت.
البته نهایتا این خواسته بنا بر پاره ای مسایل خانوادگی و بیشتر اجتماعی تحقق نیافت و من مجبور شدم که به تحصیل در مراکزی متوسط تن درهم اما عدم تحقق این خواسته سبب شد که چیزی همواره در نهاد من زنده بماند که با نیل به آن آرزو به احتمال بالا اینگونه نمی شد: عشق به دانش.
عده ای از دوستان همدوره ای من توانستند که به آرزوی آن سال های من دست پیدا کنند و حالا هنگامیکه خود را با آنان مقایسه می کنم، دستاوردهای کلی من بیش از ایشان است و شوربختانه اینکه دانش دیگر برایشان چندان جذاب به نظر نمی رسد زیرا که تحصیل در آکسبریج بنوعی ایشان را به این پندار کشانده است که این آرزو تحقق یافت و اکنون لازم است که به دنبال چیز دیگری باشند.
اما در نهاد من «آن عدم تحقق» زمینه ای را فراهم کرد که مداوما حرکت کنم و به عمقی نایل آیم که چیزی جز آن تراژدی دوران نوجوانی رقم زننده اش نمی شد.
12529