همه ی ما برای مدیریت کنش ها و واکنش هایمان در زندگی سوای ارزش ها و اصولی که بدآن ها مجهز شده ایم و شاکله ی جهان بینی ما را می سازند، رویه هایی شخصی نیز داریم. این رویه ها مجموعا آن چیزی است که سبک زندگی و سبک عملکردی ما را تشکیل می دهند. این رویه ها قرار است که برای انجام امور زندگی کمک رسان ما باشند بنحویکه در موقعیت ها بطور ناخودآگاه به کار افتاده و ما بدون وقت کشی آن ها را در راستای حل و فصل امور به خدمت بگیریم.
از آنجاییکه کمالگرایی از ویژگی های بارز موجود انسانی است و نوعی فیدبک مثبت بر آن حاکم است بنحویکه با زیاد شدن، زیاد و زیادتر می شود؛ آنگاه رویه های ما می روند که پس از خلق شدن و به کار افتادن، هر لحظه پیچیده و پیچیده تر شوند بنحویکه نهایتا استفاده از آن ها کار دشواری می شود. از این رو همه ی ما در کنار تمامی رویه های مهم، نه چندان مهم و نامهم مان؛ لازم است که یک رویه ی مهم دیگر را نیز اقتباس کنیم و آن اینکه بخواهیم در مهندسی رویه هایمان خست به خرج دهیم.
در فلسفه ی علم، بر این باور هستیم که اگر یک نظریه با دو اصل موضوعه به سرانجام رسد، داشتن سه اصل توجیه ناپذیر است بنحویکه ما نوعی خست در اصل هایمان به خرج می دهیم. همین خست لازم است که در رویه های ما نیز به خرج داده شود. رویه های ما لازم است که ساده، کاربردی، کم تعداد، بی پیرایه، کم طمطراق و هر چیز دیگری از این دست باشند.
ما برای عملکرد بهتر و بهتر لازم است که مجموعه رویه هایی ساده و ساده تر داشته باشیم تا در موقعیت ها بتوانیم بشکل چابک و چابک تر رفتار کرده و نتایجی ارزنده و ارزنده تر به دست آوریم و از سر حصول این نتایج، شاد و شادتر شویم و در مسیر تعالی خود به سمت کمال، کامل و کامل تر شده و با سبک زندگی منحصر بفردمان، عالی و عالی تر ظاهر شویم.
12547