عده ای از انسان ها در اطراف همگی ما یافت می شوند که ما بنا بر دلایلی عقلانی و تجربی به خوش نیتی ایشان باور چندانی نداریم. مثلا در گذر زمان و در موقعیت هایی مختلف سخن هایی را ابراز کرده و یا حتی رفتارهایی را از ایشان دیده ایم که نسبت به خوش قلبی شان ظنین شده ایم. همیشه در مواجهه با چنین دست انسان هایی، احساسی دوگانه گریبان ما را می گیرد که بخواهیم بشکل کجدار و مریز با ایشان ادامه داده و یا اینکه کلا رابطه ی مزبور را قطع کنیم.
انسان های خوش اخلاق بیشتر در دام چنین موقعیت هایی گیر می افتند. آنان مداوما از خود می پرسند که چرا عده ای بایستی وجود داشته باشند که اینگونه بخواهند از خوش خلقی شان سوء استفاده کنند. در اینجا آفتی مدنظر من است که بدآن اشاره خواهم کرد و آن اینکه فرد نیک سرشت نبایستی که دچار این پندار اشتباه شود که همگان نیز همچون خود او هستند.
او نبایستی که قیاس بنفس کرده و از سر آن به این دام عمیق افتد که آدم های اطراف همگی انسان های نیک و شریفی هستند. او لازم است که واقع بین باشد و به این انگاره از اندرون خود قویا باور داشته باشد که عده ای از انسان ها به هر دلیلی (ولو موقتی) انسان های خیراندیشی نبوده و حتی می توانند که شدیدا افرادی شروَرز و آسیب رسانی باشند.
در این دست مواقع، بهترین رفتار همان شق دوم یعنی قطع رابطه ی موقتی و یا همیشگی با این قبیل انسان هاست. ما به نیات دیگران هیچگونه اشرافی نداریم اما تنها کاری که در رویارویی با انسان های بدخواه و متخاصم از دست ما ساخته است، این است که با دوری گزیدن از ایشان و طردشان، شرایط را جوری به نفع خود تغییر دهیم که گزندی از ایشان متوجه ما نباشد.
امید آن می رود که تمامی انسان ها با بازگشتن به عقل عملی خود (وجدان) پا در مسیر اخلاقیات گذاشته و جوری اندیشیده، حرف زده و رفتار کنند که آسیبی از آن ها به دیگران وارد نیاید که این قطعا به سود خودشان هم هست.
12571