زمانی فکر می کردم که می توان به قِسمی از جهان بینی آرمانی مجهز شد که بتوسطش در هر لحظه ای بدانیم که دقیقا لازم است که چگونه رفتار کنیم. این جهان بینی همچون شاه کلیدی باشد که خودش، خود به خود کلیدها را پیش از امتحان کردن قفل ها، با صد در صد دقت رو کرده و ما فقط زحمت گرداندن آن ها در سوراخ قفل ها را به خود دهیم. به عبارت دیگر این جهان بینی همه چیز را پیش از آنکه با آن ها مواجه شویم پیش بینی نموده و جوابی در آستین داشته باشد. این جهان بینی آرمانی می رفت که جواب تمامی سوالات را بداند حتی پیش از آنکه کسی به سوال های مزبور فکر کرده باشد.
این نگاه رادیکال به مسئله ی جهان بینی یک نگاه کاملا نادرست است. جهان بینی چنین رسالتی بر دوش ندارد. این رسالت خود ماست که پاسخ ها را بیابیم. نقش جهان بینی همانطور که پیشتر بارها و بارها بدآن اشاره کرده ام دست و پا کردم ارزش ها و اصول هستی شناسانه است. جهان بینی همچون چارچوبی از رویه هاست که ما بتوسط آن ها قادر شویم که به خود برای انجام کارها (با کیفیاتی خاص) امر کنیم.
بعنوان مثال اگر کسی یک جهان بینی دانش محور و انسان گرایانه را سرلوحه ی کار خود قرار دهد، آنگاه به ارزش های خردگرایی و تجربه گرایی مجهز خواهد شد. سپس لازم است که این فرد در موقعیت های مرتبط با زندگی در چارچوب عقل و تجربه به پرسش های پیش روی خود پاسخگو باشد. او بدین ترتیب پاسخ ها را از جهان بینی نمی ستاند بلکه راه نیل به آن ها را می آموزد. جهان بینی به او ماهی نمی دهد بلکه به وی ماهیگیری می آموزد.
زندگی تماما حل مسئله است و برای این جریان طولانی و شیرین حل کردن مسایل، ما لازم است که به چارچوبی منطبق با حقایق جهان مجهز و مسلط شویم و این نقش جهان بینی است. آن قرار نیست که به ما جواب دهد. آن قرار است که راه و حدود رسیدن به جواب ها را برای ما مشخص کند.
12624