آنانی که شایسته بوده و در خلال زندگی خود از سمت دیگران تعریف زیاد شنیده اند، از تعریف بجا از دیگران ابایی نداشته و براحتی بدون هرگونه احساس ناخوشایندی، می توانند به نکات مثبت و چشم گیر دیگران اشاره کنند.
برعکس آنانی که از بد روزگار و یا بعلت خصلت های ناپسند واقعی شان، هیچ گاه مورد ستایش دیگران واقع نشده اند، در مواجهه با چیزهای عالی، در تعریف کردن خست به خرج داده و تنگ نظری می کنند. اینان گمان می کنند با تعریف نکردن از چیزهای تعریفی انتقام خود را از دیگرانی که از خودشان تعریفی نکرده اند، ستانده اند.
وقتی کسی توانایی ستایش نمودن دیگرانِ ستودنی را از دست دهد، در طولانی مدت در تکریم خود نیز وا خواهد ماند. این حادثه تا آنجایی پیش خواهد رفت که فرد در مقابل تعاریف دیگران احساس بدبینی و سوء ظن پیدا کرده و تعاریف ایشان را تحریف واقعیات و یا دامی در راستای منفعت طلبی ارزیابی می کند. این دسته از افراد بمرور زمان عزت نفس خود را بطور کامل از دست داده و به وضعی می افتند که نسبت به قدر واقعی خود مظنون بوده و به هیچ طریقی نمی توانند ارزش وجودی خود را دریابند.
معمولا انسان هایی به این وضع مبتلا می شوند که ذاتا شیفته و تشنه ی تعریف شنیدن بوده اند اما اطرافیانی مثل خودشان آن ها را از وصال به این کامیابی محروم داشته اند. وقتی کسی عزت نفس خود را در گرو تعاریف دیگران ببیند و سپس بعلت های متفاوتی از این مسئله محروم شود، آنگاه تمام نظام ارزشی اش فروپاشیده و به حالی می افتد که توصیف آن در بالا رفت.
این دست آدمیان خود را بی ارزش تر از هر کس دیگری احساس می کنند و به همین خاطر از تعریف کردن از دیگران ابا دارند زیرا بغلط می پندارند که هر تعریفی از دیگری اثبات دوباره ی بی قدری خودشان است.