نلسون ماندلای عزیز چه می گفت؟! آیا پیام وی برای مردم مترقی کشورهای پیشرفته ی جهان، پیام جدیدی بود؟ صدالبته که خیر.
تمامی حرف های ماندلا برای یک نوجوان اسکاندیناویایی شاغل در یک کارگاه چوب بری شمالی، حرف هایی بدیهی بودند. ماندلا پیام جدیدی را ابلاغ نمی کرد. ماندلا چیزی می گفت که عمده ی مردم جهان آن را می دانستند و آن پیام، پیام برابری نژادها بود. ماندلا براحتی می توانست به کشورهای مترقی در همان حوالی اسکاندیناوی مهاجرت کند و از زندگی خود لذت ببرد، یک زندگی آرام و بدون هرگونه دغدغه و تبعیضی در حق خود و اطرافیانش!
اما ماندلا ماند. نلسون عزیز ترجیح داد که قریب به سه دهه در زندان بماند و پیغامی را به گوش هموطنان خود برساند که برای آن ها پیغام تازه ای بود. پیغامی بود که هیچ کس آن را نشنیده بود و اگر هم شنیده بود، در حقانیت آن شک و شبهه ای فراگیر داشت. ماندلا ماند. به قیمت اسارت… به قیمت شکنجه… به قیمت لذت نبردن و به قیمت از دست دادن هر چیز جذابی برای یک جوان تنومند و رعنا!
ماندلا ماند تا پیامی را که از نظر خیلی ها تکراری بود، بشکل نوینی فریاد زند و هنگامیکه این فریاد شنیده شد، آنگاه دیگر کمتر کسی در بداعت بیان آن شک می کرد. هنگامیکه این پیام شنیده شد، همه به احترام وی کلاه از سر برداشتند و به عشق وی زانو زدند. بلی! این بود پیغام طنین انداز ماندلا. پیغامی که بخاطرش پادشاه همان سرزمین مترقی، افتخار کرد تا به ماندلا جایزه دهد و از بودن در کنار وی به خود ببالد.
ماندلایی که اگر راه ساده تر را برگزیده بود در طولانی مدت احتمالا در همان کارگاه های چوب بری مشغول به کار می شد. ماندلا خواست که بماند و تغییر دهد و پیغامش را در گوش کسانی نجوا کند که به وی و پیامش با تمامی وجود نیاز داشتند.
تقدیم به تمامی ماندلاهای سرزمین ایران…
دی داد عزیز
نوشته های اجتماعیت هم مانند مطالب علمی پربار و جالبند.
در جهان سوم گاهی برای بدیهیات باید جان داد . راست گفته اند که در جهان سوم هر که بخواهد خانه بزرگش(میهنش) را درست کند خانه خراب می شود!
حقا که این رویکرد ماندلا،دوست داشتنی ترین شکل ناسیونالیسم است!