ایده ی تاس کیهانی را اول بار در مقاله ی فیزیک پست مدرن مطرح کردم. هر چه بیشتر به این تمثیل می اندیشم، بیشتر متوجه می شوم که صحیح است.
به یک تاس معمولی دقت کنید. 6 وجه دارد و احتمال آمدن هر یک از وجوه در هر پرتاب “یک ششم” است. یک ششم عدد کوچکی است (تقریبا 16 درصد). با این تفاصیل، دانش ریاضیات بشکلی کور برای تمامی پرتاب ها و برای تمامی وجوه، احتمال یک ششم را پیش از پرتاب به دست می دهد. فرض کنید در اولین پرتاب، وجه مطلوب ما عدد 5 باشد. محاسبه ی ریاضیات یک ششم است یعنی می تواند با احتمال 16 درصد وقوع این حادثه را درست پیش بینی کند. تاس را می اندازیم و تصادفا عدد 5 می آید. این مسئله نشان می دهد که ریاضیات ما محاسبه ای با بیش از هشتاد درصد خطا انجام داده است. قطعا این میزان خطا، بیش از آن است که پذیرفتنی باشد.
فرض کنید حالا قرار است که تاس 1000 بار پشت سر هم پرتاب شود. این احتمال وجود دارد که در همه ی پرتاب ها عدد 5 بیاید. اما این احتمال خیلی خیلی کوچکتر از آن است که در یک ششم موارد 5 بیاید. این مسئله نشان می دهد که دانش ریاضیات در رابطه با مصادیق یک رویداد صحبت نمی کند، بلکه صحبت آن در ارتباط با تمامیت یک موضوع است. اگر تاس مزبور یک میلیون بار پرتاب شود، احتمال اینکه یک ششم موارد عدد 5 باشد، بیشتر است. یعنی در یک میلیون پرتاب تقریبا صد و شصت هزار بار عدد 5 خواهد آمد.
ایده ی تاس کیهانی مدلی برای توصیف جهان های موازی است. این تاس با عدد خیلی بزرگی پرتاب می شود و در این پرتاب ها، جهان واقع جهانی است که احتمال بیشتری در رخ دادن داشته است. می توان جهانی را متصور شد که در آن اگر یک تاس را 1000 بار پرتاب کنیم در همه ی موارد عدد یک بیاید.
این جهان یک جهان موازی با آن جهانی است که در آن 1000 بار 2 آمده است. و هر 2 این جهان ها، جهان هایی موازی هستند با جهانی که در آن 160 بار 1 بیاید. این جهان سوم را می توان جهان واقع در نظر گرفت. بطور کلی جهان واقع که خود یکی از تمام جهان های موازی است، آن جهانی است که با احتمال رخ دادن بالاتری توامان بوده است. تاس کیهانی در هر زمان پلانک یک بار پرتاب می شود و از سر پرتاب این تاس (رخداد جهان) است که کوانتوم آکسیون معنا پیدا می کند (کمیت آکسیون که حاصلضرب انرژی در زمان است، ثابت پلانک نیز نامیده می شود).
جهان بشکل آماری – احتمالاتی در گیر و دار یک شدن دایمی است و آگاهی ما به فریم هایی از این شدن، دسترسی دارد و از سر زمان اندک این شدن های منقطع (گسسته) است که آدمی خبط کرده و گمان می کند که وجوه جهان بشکل پیوسته ای قرار دارند. خودکار در دست من با فرکانس بسیار بالایی در حال رفتن و آمدن است و اما حواس من آنقدر چابک نیستند که نبودنِ این خودکار را در لحظاتی درک کنند و از اینروست که من گمان می کنم که این خودکار همواره در ید قدرت من است در صورتیکه هر بودی گسسته است.
وقتی جهان می شود (پرتاب می شود)، با انتخاب های مختلفی در پیش رو خود مواجه است. اینکه کدام یک از رویدادها (وجوه تاس) حادث شود، کاملا تصادفی بوده و محصول قطعی شانس است. شانس است که در این جهان آماری – احتمالاتی حکمرانی می کند و ما نیز گویا اسیران و برده های آن هستیم. جهان می شود و ما نیز با آن می شویم و در این شدن ها، وجوهی هستند که ما در آن ها نیستیم که هر کدام احتمال مجزایی دارند و از سر این احتمالات است که ما بشکل آماری در جهان های مختلفی بشول موازی باشیم یا اینکه نه…
حال باید دید که چگونه می توانیم در آمدن یک وجه دیگر این تاس کیهانی تغییری ایجاد کنیم تا بتوانیم آن وجه مورد نظر خود را با احتمال بالاتری به واقعیت بپیوندانیم.
مثل همیشه پاسخ نهایی در این زمینه نیز در چنته ی دانش خواهد بود.
لایک