در نظریه ی روابط بنیادین در وجود آدمی، لایه های هستی شناختی تشکیل دهنده ی وجود انسان بترتیب عبارتند از: 1. جسم، 2. ذهن، 3. روان، 4. غریزه، 5. اراده، 6. وجدان و 7. فراوجدان. لایه های چهارم تا ششم عملا در بر دارنده ی سایکودینامیک فرویدی هستند. فروید از نام های دیگری برای نامیدن آن ها استفاده کرده است (به ترتیب نفس، خود و فراخود) و همچنین رویکرد متفاوتی با رویکرد امروزی من داشته است. با توجه به اینکه اندیشه ی فروید در این زمینه به اندازه ی کافی عالمگیر است، از توضیح آراء ایشان چشم پوشی کرده و قرائت خود (دی دادی) را در این باره بیشتر توصیف خواهم نمود.
آدمی چیزی جز یک خودآگاهی لحظه ای نیست. این خودآگاهی می آید و می رود. البته در زمان های ناخودآگاه بودن نیز ما هنوز زنده ایم و زندگی می کنیم اما درکی از این زندگی نداریم و چونان شی ای در-خود هستیم، پس من (برخلاف فروید) بودن را بیشتر در خودآگاهی دنبال می کنم، تا ناخودآگاهی. علت خودآگاهی بشر و یا حتی شاید بتوان گفت که ذات خودآگاهی بشر در گرو اراده است: لایه ای گیرافتاده بین دو لایه ی غریزه (از پایین) و وجدان (از بالا).
ما ادراکاتی از تمایلات غریزی و فطری (وجدانی) داشته و این ادراکات در مجموعه ی ذهن – روان ما بشکل مداوم آمد و شد می کنند و حال نوبت اراده است که ببیند خود را در اختیار کدام یک قرار دهد. آیا الزامات وجدان (عقل عملی) را اجرایی کرده یا غریزه را تشدید کند. البته در صورت خاموش بودن اراده نیز غریزه بشکل خنثی عمل کرده و الزامات صیانتی خود برای بقاء را دنبال خواهد کرد. پس تعریفی که شاید بتوان در این نظریه از آدمی ارایه کرد، این است: انسان، اراده ای سرگردان مابین غریزه و وجدان…
اراده ساحت امرهاست. امر یعنی آنچه که غیر از جمله ی خبری است. امر یعنی اینکه این را بکن (ایجابی) و یا اینکه نکن (سلبی) و یا شاید هم این را اینگونه بکن و یا نکن (حصری). جهان بینی نیز با جملات امری سر و کار دارد، از اینروست که می توان انسان را حیوانی ایدئولوگ نامید. حیوان ایدئولوگ که در اثر اراده خودآگاه شده و حال خود را امر می کند، آن حیوانی است که من در این نوشتار قصد مطالعه اش را دارم.
علت وجودی جهان بینی و چرایی هستندگی آن در نهاد آدمی را می بایست در لایه ی اراده جستجو کرد. در اثر وجود لایه ی اراده، آدمی نیازمند جهان بینی می شود. جهان بینی لازم است زیرا ما اراده داریم و از سر این اراده، خودآگاهی در ما تحقق پیدا کرده است. تا اینجای کار می توان به این نتیجه ی کلی رسید که اراده، خودآگاهی و جهان بینی چیزهایی از یک جنس هستند. اگر نخواهیم آن ها را کاملا یک چیز بنامیم (که البته من اینگونه ترجیح می دهم)، می توان آن ها را چیزهایی از اساس بسیار مشابه به یکدیگر دانست.
جهان بینی جایی است که ما بشکل خودآگاه، اراده کرده و امرهایی را برای عملی شدن دست و پا می کنیم. امرهایی که طبق ….. ….. می بایست تبلور خرد و تجربه ی آدمی باشند (امرهای خردآروینی). آنچه که در جهان بینی ساخته می شود، رویه هایی است که طبیعتی امری دارند. همچنین این رویه ها را می توان به لایه های انحصاری (پارتیکولار) وجود نسبت داد: رویه های سفلی (جسم)، رویه های وسطی (روان) و رویه های اُولی (فراوجدان).
رویه های اولی، رویه هایی کلی هستند که برای تمامی ابناء بشر موضوعیت داشته و مصداق پیدا می کنند و شاید تعدادشان به تعداد انگشت های دو دست هم نرسد: رویه هایی همچون خوبی مداری، عشق دوستی، دانایی طلبی، نیکویی خواهی، زیبایی پرستی، حقیقت جویی، عدالت گرایی و… رویه های سفلی نیز (از آن سر طیف) بیشتر به مکان، زمان و وجود خود فرد مربوط بوده و شخصی هستند. در وسط این ماجراست (رویه های وسطی) که ما نیازمند مداقه ی بسیاریم.
هر آنچه که به روان مربوط شود (رویه های وسطی)، اگر مورد تحلیل منطقی (ذهنی) قرار گیرد، ترجمان ذهنی – روانی وجدان آدمی خواهد بود و این همان چیزی است که می توان آن را عقل عملی نیز خواند. پی بردن به عقل عملی یا کشف خواست های وجدان، عملی ارادی است. من قایل به این اصل هستم که تمامی انسان ها بسادگی می توانند به الزامات عقل عملی پی ببرند. این یعنی اینکه ما عمدتا می دانیم که بد و خوب چه هستند. این قضیه کار سختی نیست. سختی کار در عمل نمودن به آن هاست که در حوزه ی اراده قرار می گیرد.
مشکل اصلی در غیراخلاقی زیستنِ عمده ی آدمیان، ضعف در آگاهی نیست، بلکه ضعف در اراده است: جاییکه در آنجا جهان بینی خفته است. جهان بینی را می بایست بیدار کرد. جهان بینی ورزش اراده است. جهان بینی ابزاری است که با آن می توان اراده را تقویت ساخت و نهایتا الزامات وجدان را عملی کرد. اراده کردن، انرژی بر، سخت و وقت گیر است، از اینرو اراده ی عمده ی آدمیان خاموش است و ایشان در غیاب اراده بشکل غریزتا خنثی به اعمالی دست می زنند و گهگاهی هم اشتباها اراده را به خورد همین غریزه داده و ضمن تشدید آن غیراخلاقی می شوند.
رویه کاوی ….. یعنی مشق اراده و متجلی کردن آن از خلال جهان بینی. این مسئله گشاینده ی راهِ کمال اخلاقی است. نقش اراده در زایش جهان بینی و سپس مساعدت جهان بینی در تمرین اراده در طولانی مدت، پرورش دهنده ی ناخودآگاه آدمی و تسهیل کننده ی کسبِ عادات پسندیده ی رفتاری است…
خواندن متن رو به همگان توصیه میکنم. با سپاس