{بر این باورم که شجاعت راستین در گرو توانایی ما در رویارویی با خویشتن واقعی است. بر تو که “رو در رو” با خودت ایستاده ای، درود می فرستم!}
چند نفر از ما جسارت کافی را برای رویارویی با خویشتن واقعی خود، دارا هستند؟! متاسفانه تعداد بسیار بسیار اندکی! عمده ی مردمان از این مواجهه هراسان می شوند و ترجیح می دهند که بجای این تقابل، از خود فرار کنند. فراری که در کوتاه مدت شرایطی را مهیا می سازد که ایشان از بار سنگینِ مسئولیتِ پذیرفتنِ خودِ واقعی شان، شانه خالی کنند. اما آخر چرا؟! چرا ما تا بدین حد برای خودمان ترسناکیم؟! چرا تا بدین حد، نگریستن به پرتره ی وجودی مان، ما را مضطرب می سازد؟!
بگمان من این مسئله ریشه در تصاویر اشتباهی دارد که بعنوان تصاویر ایده آلی از خود انتخاب کرده ایم. فرض کنید که فردی از یک طبقه ی اجتماعی متوسط رو به پایین که بعنوان یک شوفر مشغول به کار است، خود را با ثروتمندترین افراد جهان و وضع زندگی آن ها مقایسه کند. نتیجه چیزی جز روان-نژندی وی نخواهد بود.
او از مرحله ای در این مقایسات پی می برد که در حال فروپاشی است، پس برای جلوگیری از این مسئله ی دردآور، تلاش خواهد کرد که از خودِ واقعی خود فرار کرده و به یک مأمن پوشالی و دروغین پناه برد، مأمنی فانتزی که همواره در کوتاه مدت قادر است که به وی احساس امنیت داده و او را از گزند آسیب های حاصله از مقایسه ها برهاند.
اما آرامش چنین پناهگاه هایی کوتاه مدت است و فرد مزبور چاره ای ندارد که بزودی آن را ترک کرده و مأمن پوشالی در ظاهر بزرگ تری را برای خود آماده کند. در این شرایط است که مجبور می شود تا قوه ی تخیل خود را به کار انداخته و با فانتزهای جدید، تصویر دروغین خود از خویشتن خویش را با رنگ و لعابی مصنوعی بیآراید.
البته نتیجه ی نهایی این روندهای غیرعادی در خوراندن رویاها به جان واقعیت، دیر زمانی به درازا نخواهد انجامید و فرد مزبور که در کوتاه مدت خود را از چاله ی روان رنجوری رهانده است، به چاه روان نژندی ویرانگر، در خواهد غلتید…
و این بحث دروغ گویی های پاتولوژیک با توجه به اوصاف معیشتی جامعه(از چشم انداز خودم)،وسیع بوده و مستعد رشد نیز هست.
کیمیای این عارضه ی خودخریده را چه می دانید(به نحوی که فراگیر بوده و در شاکله ی فرهنگ درمانی نمود داشته باشد)؟
تکریم خویشتن و احترام به آنچه که هستیم…
باید دید آدم از این قیاس دردناک به چه پناه میبرد؟ امری که شاید پارهی مهمی از تحلیل ما در مورد شرایط نابرابر است، چیزی (همان مسکن های منظور شما) که توسط ماشین فرهنگ سازی برای تسکین، تولید و باز تولید میشود و گواه کاذبی میشود بر تدبیر و صلاحیت یک سیستم و به صورت عمومی مصرف میشود. نابرابری جانکاه است و ناگزیر _ لااقل در منطق کنونی اداره جهان_ پس شاید شایسته باشد چشم انداز بحث را گستراند و تنها به تحلیل روانشناسانه نشانگان بروز یافتهی نابرابری در کالبد یک فرد اکتفا نکرد. سویهی به شدت اقتصادی _ سیاسی این روان نژندی فراگیر را باید هموار در چشم انداز نگه داشت..
ارایه ی تحلیل های اقتصادی، جامعه شناختی و یا سیاسی در یک نوشتار روانشناحتی، امر پسندیده ای نیست.