تعارضات درونی یعنی جهت های فکری کاملا در تضاد با یکدیگر. زنی مورد تجاوز جنسی یک فردِ ضداجتماع قرار می گیرد و باردار می شود. بعلت مشکلات قانونی قادر نیست که نطفه ی شکل گرفته را سقط کند و نهایتا طفل مزبور به دنیا می آید. این زن با احساسی دوگانه به این کودک نوزاد می نگرد.
از طرفی غریزه ی مادری وی می طلبد که به آن فرزند عشق بورزد ولی از طرف دیگر جایی در ته قلب خود از آن نوزاد متنفر است زیرا آن را متعلق به مردی می داند که با توحش تمام، او را مفعول شهوات جنون آمیز خود ساخته و این چنین مسیر زندگی اش را بشکل دردآوری متغیر ساخته است.
حتما لازم نیست که مادرِ یک طفل تجاوز باشیم تا با پدیده ی تعارض درونی مواجه شویم. تعارضات با شدت ها و حدت های متفاوتی در مسیر زندگیِ همگان قد علم می کنند و شاید برخی از آن ها تا پایان عمر همراه ما باشند. مردی معتقد و پیرو ….. ….. تا پایان عمر نمی تواند که عادت خود به نوشیدن الکل را کنار بگذارد.
کارمندی وظیفه شناس تا پایان عمر کاری خود و آغاز دوران بازنشستگی همچنان در حین گفتگوهای شخصی خود با تلفن در خلال ساعات کاری سازمان، احساس بدی نسبت به تمامیت وجودی خود پیدا کرده و از سر این عادت خود و ارتکاب ورزیدن به آن، احساس ناخوشایند عذاب وجدان می کند… و همچنین خیلی تعارضات کوچک و بزرگ دیگری که همگان بنوعی با آن ها دست به گریبان هستیم.
ریشه ی این تعارضات در کجاست؟! شاید بتوان آن را در تقابلات غریزه و وجدان آدمی جستجو کرد. آنجاییکه تمایلات جسمانی ما چیزی گفته اما تمایلات وجدانی – فطری ما حرف های دیگری برای نجوا کردن در گوش ما داراست. فردی که در دوران نامزدی، معشوق دیگری را نیز ملاقات می کند؛ صدای وجدان خود را بلندتر از همیشه می شنود.
من شخصا برای خاموش کردن آتش این تعارضات، شنیدن صدای وجدان (خرد / عقل عملی) را توصیه می کنم. مادر قصه ی ما می بایست دیر یا زود متوجه شود که این طفل بینوا، پِرسُناژی مستقل از هر گونه تئاتر تراژیک دیگری است…
“غریزه ی مادری وی می طلبد که به آن فرزند عشق بورزد…..”
“من شخصا برای خاموش کردن آتش این تعارضات، شنیدن صدای وجدان را توصیه می کنم…مادر قصه ی ما می بایست دیر یا زود متوجه شود که این طفل بینوا..”
جناب دی داد، عشق ورزیدن به طفل بینوا بالاخره از روی غریزه است یا وجدان؟
نظر شما چیست؟
تا حضرتعالی تشریف دارید، نظر بنده به چه کار آید؟ 🙄 😉
احتمالا هم غریزه و هم وجدان مادر رای به عشق ورزی به کودک میده، چیزی که مایه تنفر میشه عقل یا منطقشه که پدر بیولوژیک بچه رو به مادر یادآوری می کنه و زجرش میده…
ولی در نمونه های دیگه مثل نامزد خیانتکار، غریزه باعث میل به تنوع طلبی و زیاده خواهی میشه، ولی وجدان (و همچنین منطق) باعث احساس عذاب میشه..
درنتیجه قرار دادن تمام مثال ها کنار هم شاید چندان صحیح نباشه.. 😎
از اینکه پیچیده ترین مسائل علمی را در قالبی ساده و کاملا قابل فهم ( حتی برای مخاطب عام ) ارائه می دهید ، کمال قدر دانی را دارم .
شما افتخاری سرزمینی هستید.
سپاس بیکران.