زندگی برخی از آدمیان بطرز خارق العاده ای واجد ارزش نمایشی است. وقتی به جریان زندگی آن ها گوش می کنیم، گویا در حال خواندن نمایشنامه ای بدیع هستیم. تمامی جزئیات حوادث زندگی آن ها همچون پرده هایی از یک تئاتر سرگرم کننده است.
فارغ از اینکه این افراد دارای مهارت بازیگری هستند یا که نه؛ اما همواره شرایط برایشان بنحوی رقم می خورد که می توان اوضاع را بشکل جذابی با آب و تاب تمام برای دیگران تعریف نمود. افرادی از این دست را در اطراف خود می شناسم. صرف نظر از ژانر زندگی این دوستان، خوشحالی ویژه ای از بررسی احوالات ایشان به من دست می دهد. گویا زندگی این انسان ها جاری است و احتمالا همین جاری بودن است که شرایط را به گونه ای رقم می زند که مصایب موجود در زندگی شان تحمل کردنی گردد.
وقتی به جریان وقایع حادث شونده در زندگی اینان می نگریم، شاهد آنیم که زندگی برایشان همچون یک بازی فرح بخش از مرحله ای به مرحله ی دیگر رفته و ایشان علیرغم همه ی خستگی ها با سربلندی مراحل را پشت سر می گذارند، دقیقا همانند قهرمان داستان ها. همه می دانیم که قهرمانان از پا در نمی آیند، آنان هرگز تقلب نمی کنند، جر نمی زنند، ضعیف کشی نکرده و عقب نمی نشینند.
شاید قهرمانی خسته شود، گریه کند، در هم شکند، از بلندی به زمین افتد و یا اینکه قاطی کرده و همه چیز را به آشوب بکشد، اما همه نهایتا شاهد آن هستیم که قهرمان مزبور در لحظه ی ماقبل آخر سررسیده و ضمن جبران همه ی کمبودها، آن کاری را می کند که همگان از وی انتظار دارند، چه این قهرمان انسان باشد، چه حیوان باشد و یا حتی یک شی جان بخشیده شده! زندگی این دست دوستان نیز قهرمانانه است. این دست افراد عمدتا انسان هایی ریسک پذیر و پویا هستند. عاشق تجربه کردن چیزهای جدید بوده و معمولا آدمیانی خستگی ناپذیرند.
من صحنه ای را متصور می شوم که در آن “سین. ح جیمی.” در هیئت قهرمانی تُپُل با انرژی هر چه تمام در دشتی فراخ در حال دویدن است. توپ های رنگی به سمت وی پرتاب شده و وی در حال جاخالی دادن است. ناگهان توپی قرمزرنگ و بزرگ به او برخورد کرده و او نیز با لبخندی بر لب نقش زمین می شود و درام زندگی او بدین سان ادامه می یابد…
سپاس دوست من…