بعد از آنکه ما توانسته ایم تا حد زیادی احساسات و عواطف آدمی را شبیه سازی کنیم، ایده ی روح ماوراء الطبیعی هر روز در حال کمرنگ تر شدن است. وقتی یک روبات قادر است که چهره ها را تشخیص دهد، اصوات را از هم باز بشناسد و از سر این بازشناختن به درجه ی شناخت برسد، گویا که زنده است. این روبات زنده است و انگار که روح در ماشین دمیده شده است.
با صرف نظر از تعاریف فلسفی روح که عمدتا خاستگاه هایی عقلانی دارند، روح با معنی عام آن عملا یک واژه ی توخالی است. این واژه گویا به هر آن چیزی اطلاق می گردد که در حال حاضر ما از توضیح علمی آن عاجز هستیم. ساختن اندوریدها (ماشین های انسان نما) همانا حرکتی در راستای “شبیه سازی روح” است. ماشین روح دارد و بمدد حضور این روح است که این رفتارهای هوشمندانه از آن سر می زند.
البته متاسفانه تا به امروز ما فقط توانسته ایم که جنبه هایی از این هوشمندی را شبیه سازی کرده و ماشین مربوطه را صرفا در حوزه هایی روحمند تربیت کنیم. اگر این جنبه در برگیرنده ی خصایص منتسَب به روح آدمی باشد، آنگاه انگار که ماشین توانسته است در تمامی جنبه ها روح بخشیده گردد.
برهان اتاق چینی که در آن ادعا می شود که ماشین های هوشمند (روبات ها) هنوز به خودآگاهی نرسیده اند، اشاره کننده به یک خلاء بزرگ در پژوهش های روباتیک و هوش مصنوعی است و خلایی که بدین ترتیب در آن گرفتار شده ایم، به گمان من الگوریتم خودآگاهی است؛ الگوریتمی که بتوسط آن قادر خواهیم بود تا شناخت یکپارچه ای را به روبات ها ببخشیم.
روبات ما صرفا در حال حاضر یک چشم است. گاهی اوقات نیز تنها یک گوش است. بارِ شناخت برای وی صرفا بر روی همین یکی دو حواس محدود است. از چنین حواس محدودی نمی توان انتظار یک خودآگاهی همه جانبه داشت.
اگر انتظار داریم که روبات ها به کیفیتی همچون کیفیت خودآگاهی آدمی مجهز گردند، می بایست که اول مدخل های این خودآگاهی (حواس) و سپس الگوریتم متصل کننده ی آن ها به یکدیگر (مجموعه ی ذهن – روان) را به کمک ما داشته باشند و آنگاه دیگر نیازمند روحی کذایی نخواهند بود…
ممنون آقای دی داد
عالی بود ولی دانش کوانتوم و فیزیک زرات دیدگاه روشنتری ارائه میدن