اولی: من از انگور هسته دار خوشم نمی آید.
دومی (بی درنگ): چطور می توانی تا این حد کج سلیقه باشی؟! من عاشق انگور هسته دار هستم. دلم می خواهد هسته ها را نیز زیر دندان هایم خِرت خِرت بجوم و پس از آن، بسادگی ببلعم. راستی می دانی که هسته ی انگور حاوی روغنی است که به سلامتی پوست کمک رسان است. تو هم هسته ها را بخور!
اولی: من عادت به شستن لباس های جین خود ندارم، زیرا گمان می کنم که این دست البسه پس از شستشو، کیفیت اول خود را از دست می دهند.
دومی (بلافاصله و با لحنی تحقیرآمیز): نمی توانم باور کنم که کسی پیدا شود که لباس هایش را نشوید. دیگران چه گناهی کرده اند که چنین افرادی را تحمل کنند؟! من خود شخصا همه ی لباس هایم را هفته ای دو بار می شویم. برای شستشوی جین ها هم لازم است که به دستورالعمل مربوطه رجوع کنی. کافی است که آن ها را…
متاسفانه همگان شاهد این دست اظهارنظرهای شنوندگان در حین یک گفتگوی ساده هستند. قدیم ها وقتی می خواستند کلام کسی را تحقیر کنند، به وی می گفتند: “کی از تو نظر خواست؟!” یا اینکه “تو یکی، اظهار نظر نکن!” اگرچه شاید آن ها این مسئله را ناحق بکار می بردند، اما شاهدیم که این عبارت را بتوان بحق برای خیلی از شنوندگان خود به کار بریم. آدمیان عادت به شنیدن ندارند، برعکس عادت کرده اند که دایما حرف بزنند و بدبختانه تمامی این حرف ها نیز با نوعی قضاوت و اظهارنظرهای بیجا همراه است.
اگر شما هم دقت کنید، به نیکی خواهید دید که دیگران هیچ تمایلی به شنیدن سخنان شما ندارند، بلکه برعکس حرف هایتان را جوازی در راستای اظهارنظرهای نابجا خود در موارد پیش کشیده شده بتوسط شما قلمداد می کنند…
(( ـــ فضولان ـــ ))
ـــ الف: چند تا بچه داری ؟
ـــ ب: ۵ تا !
ـــ الف: ۵ تا؟! چه خبره ؟! بچه باید ۲ تا باشه و بس ! حالا شغلت چیه ؟
ـــ ب: آزاد !
ـــ الف: عجب ! درآمدت چقدره ؟
ـــ ب: ج تومان !
ـــ الف: ج تومان ؟!!! با ج تومان حقوق، ۵ تا بچه داری ؟! تو دیگه کی هستی ! حالا بگو ببینم… ؟
گفتگویی شبیه به این میانِ دو شخصِ بیگانه با هم، در اتوبوس شرکت واحد رخ داد !
شخص ب، شخص الف را تاب میآورد و در برابر او، حلم فراوانی داشت !
به نظرم در برابر اشخاصی که با بیشرمی به زندگی شخصیِ دیگران سرک میکشند و رفتار زشتی که در بالا آوردم از ایشان سر میزند، باید سکوت کرد و پرسشهایشان را بیپاسخ گذاشت . بدین صورت شاید در اندرونِ خویش، به خود بگویند که اینها که پرسیدم به من چه ارتباطی داشت !
و با دگرگون شدن احوالشان شمار فضولان کاهش یابد .
ساسان
۵ فروردینماه ۱۳۹۵ خورشیدی
چند روز پیش در تد ویدئویی دیدم با این عنوان: Ten ways to have a better conversation
که تا حدودی هم با عنوان این پست همخوانی دارد و هم یکی از آن ده راهی که در آنجا بدان اشاره شد بیشتر شنوده بودن بود تا گوینده بود که در این پست بدان هم اشاره ای شد: آدمیان عادت به شنیدن ندارند، برعکس عادت کرده اند که دایما حرف بزنند.
Ausgezeichnet 🙂
Danke