در عمده ی موارد که چیزی را از صمیم قلب خواهان هستیم و آن را نداریم، ایرادی در شخصیت ما وجود دارد. همین ایراد است که حصول آن چیز خاص را ناممکن می سازد. این مثل آن می ماند که ما شدیدا عاشق ورزش شنا باشیم اما از آب بترسیم. نرسیدن به مطلوب ریشه در ضعف وجودی ما دارد، یا اینکه سخت دلبسته ی قله ی کوه باشیم، اما تنبل بوده و نخواهیم رنج سفر به قله را بر خود هموار سازیم، نرسیدن به مطلوب ریشه در ضعف شخصیتی ما دارد…
اگر فرد لجوج و دو بهم زنی باشیم و مطلوبمان رسیدن به کامیابی های اجتماعی است، رسیدن به آن، محلِ تعجب است نه نرسیدن به آن! لجاجت در بستر اجتماع و کامیابی، دو چیز غیرقابل جمع شدن با یکدیگرند. این مقدمه را گفتم تا نتیجه بگیرم که اگر دست پخت ما خراب می شود لزوما به معنی اشتباه بودن دستورالعمل نیست، بلکه در عمده ی موارد ایراد از نحوه ی پخت و مهارت ماست.
خیلی ها که به ضعف های خود باور ندارند، همواره درگیر تحلیل نتایج شده و سعی می کنند که به طریقی نتیجه را مطلوب جلوه داده و یا اینکه آن را بنحوی از انحاء به آنچه پسندیدنی است نزدیک کنند! این رویکردِ غلط، مثل راه رفتن روی دست ها و غذاخوردن با پاهاست. بجای آنکه وقت ارزشمند خود را از روی استیصال صَرف عارضه درمانی یا درمان معلول ها کنیم، با کار کردن بر آن وجه تاریک خود و رفع آن (بنوعی با رفع علت) خواهیم توانست آنچه را که همواره خواسته ایم برای خود به دست آوریم.
من خود شخصا همین مشکل را دارا هستم و بیان این مطلب به این معنی نیست که خود، قربانی آن نبوده و یا اینکه من مشمول آن نیستم. بر این باورم که با رفع آن گره ی وجودی یا شخصیتی، خیلی زود اوضاع رو به راه خواهد شد. چند باری این مسئله را خود تجربه کرده ام. یک وضعیت بغرنج در جهان بیرونی در ارتباط تنگاتنگ با یک وضعیت بغرنج در جهان اندرونی ماست. توصیه می کنم که بیاییم گره های بیرونی را گاهی هم از طریق گشودن گره های درونی باز کنیم…
که این توصیه بس درست و کاراست….
یک درون بیمار،علیرغم داشتن توان بالا،باز هم یک خروجی بیمار خواهد داشت.بیماری ای که تمام آدمیان بدون استثنا بدان دچارند.