هرچقدر حواس پنجگانه ی آدمی بیشتر استفاده گردند، بیشتر کارآمد می گردند و بر همین سیاق اگر از آن ها استفاده نشود، در گذر زمان توان خود را از دست خواهند داد. افرادی که در خلال زندگی خود در اثر حادثه ای یکی از حواس اصلی خود مثلا بینایی را از دست می دهند، در عوض پس از مدتی حس شنوایی خود را بسیار بسیار تقویت شده خواهند یافت، زیرا در این حالت حس شنوایی آن ها در راستای جبران کردن نبود حس بینایی بسیار بیشتر از پیش توسعه یافته می گردد.
شاید این مقدمه بدیهی بنظر آید، اما هدف من از ارایه ی آن آماده نمودن ذهن مخاطب برای رویارویی با مقوله ی دیگری است. خیلی از غرایز آدمی نیز از همین اصل فوق تبعیت کرده و اصل فیدبک مثبت یا منفی بر آن ها حکمفرماست و این یعنی اینکه استفاده از آن ها، آن ها را تقویت کرده و عدم استفاده از آن ها، آن ها را تضعیف می سازد.
یکی از غرایز بنیادی بشر، غریزه ی محبت کردن های جسمانی و تنی به سایرینی است که با وی پیوندهای عاطفیِ نزدیکی دارند. اگر دو فرد از نظر جسمانی خود را نسبت به هم نزدیک احساس کنند، خیلی طبیعی بنظر خواهد رسید که از نظر فیزیکی هنگامیکه در کنار یکدیگر هستند، بسیار به هم نزدیک شوند، همدیگر را در آغوش بگیرند، دست خود را در نواحی خاصی از بدن یکدیگر قرار دهند و یا از اینکه نسبتا عریان در برابر هم قرار بگیرند، احساس شرم نخواهند کرد.
حال اگر کسی بعلت ملاحظات سیاسی خود در زندگی بشکل خودآگاه تلاش کند که از این نزدیکی های جسمانی با سایرین دوری کند در طولانی مدت این توانایی خود را از دست خواهد داد بنحویکه دیگر قادر نخواهد بود که با کسی جسما نزدیک شده و بدین ترتیب پاسخگو نیازهای غریزی خود باشد.
اینجاست که قضاوت کارشناسانه در قبال چنین فردی معلولیت غریزی – عاطفی اکتسابی است. فرد در گذر زمان فراموش خواهد کرد که چگونه در قبال عاطفه ی فیزیکی دیگران پاسخگو باشد، مثلا اگر کسی دست گرم و محبت آمیز خود را بر شانه ی ایشان نهد، مطمئنا بشکل ناخودآگاه شانه خالی خواهند کرد…