داستان کوتاه “غُصه” اثر “آنتون چخوف” حقیقتاً اثری پر از غصه است، با این وجود من خواندن آن را قویاً به همگان توصیه میکنم.
شاید در سدهای که چخوف داستان این گاریچی تنها را روایت میکند نیم نگاهی نیز به آینده داشته که در آن این تنهایی سرد آدمیان غلظت بیشتر و بیشتری به خود خواهد گرفت.
داستان حول یک پیرمرد گاریچی است که به تازگی پسر خود را از دست داده و به دنبال مسافر در یک شب سرد و تاریک زمستانی ساعتها را سپری میکند.
چند مسافری به پُست او میخورند و پیرمرد – در حین تلاش برای رساندن ایشان به مقصد – سر صحبت را با آنان باز کرده و برای تسلی یافتن تلاش میکند که ضمن درد و دل کردن، از بار سنگین غم بر وجود خود بکاهد اما شوربختانه هیچ کسی التفات چندانی به او و قِصهی پُرغُصهاش ندارد!
همه در آن سرمای سوزان به دنبال رسیدن هرچه سریعتر به مقصد هستند و دغدغهای برای گوش سپردن به یک غریبهی کسل کننده ندارند. نه تنها مسافران خیابان بلکه همکاران اقامتگاه نیز به وی گوش نمیدهند و او نهایتاً با مادیان پیر خود سر صحبت را باز کرده و تلاش میکند که خود را سبک کرده و نجات دهد.
این داستان با موفقیت بسیاری وضعیت بغرنج بشر تنها و واپس رانده را به تصویر میکشد. پیرمرد گاریچی اگرچه ظاهرا به دنبال مسافر است تا معاش خود را تامین کند اما عملاً به دنبال یک همدم و همکلام است که ضمن صحبت کردن با او (و ذکر مصیبت بر وی گذشته) از نظر روحی – روانی درمان شود اما سایر انسانها آنچنان پناهندگان مسخ شدهی دنیای شخصی خود هستند که گوشی برای حرفهای دل او ندارند…
بیشک بشر بیش از پول و مادیات نیازمند چشمها و گوشهایی است که او را دیده و بشنوند و اگر انسان به چنین غنیمتی دست پیدا نکند خیلی زودتر از موعد تکیده و شکسته خواهد شد زیرا که ما بدون چشم و گوش مخاطبانمان نه دیدنی هستیم و نه شنیدنی…
– دِیداد
___
تصویر: از سمپوزیوم اخیر #لیگ_فلاسفه با موضوع “فلسفهی کاربردی و کارِ دِل” (و با عنوان “مینیسمپوزیوم اَمُرداد”) که به افتخار حضور دوست و دانشجوی گرامیام جناب اَبا اِباد عزیز در ایران [به میزبانی خانوادهی بسیار محترم گودرز] برگزار شد.
سپاس بیکرانم نثار همهی حضار گرامی که علیرغم مشغلههای فراوانشان حضور پرقدرتی داشتند، بهویژه میزبان گرامی سرکار خانم معصومه گودرز، بنیانگذار مجموعهی سبک زندگی کودک کُرپه، که به قول قدیمیها سنگ تمام گذاشتند.
سپاس ویژهی آخرم نیز نثار بچههای تیم برنامهریزی لیگ، آقایان رجبشاهی و دُری، و نیز سخنرانان ارزندهی محفل که خوش درخشیدند.
پانوشت: سمپوزیومها محفلی هستند که تلاش داریم در آنها ضمن بحث عمیق و معنادار حول مفهوم “کارِ دِل” چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن یکدیگر باشیم و از این رهگذر جهانهای سرد و تاریک را گرم و روشن سازیم.