به گربه های خیابانی بنگرید! بعضا ناقص الخلقه هستند. از نوک پوزه تا انتهای دمشان آغشته به شیرابه ی زباله دانی هاست. برخی از صحنه ی تصادف ها جان سالم به در برده اند اما دم خود را جا گذاشته اند! عمدتا نقص عضوی آشکار دارند، مثلا شدیدا می لنگند و یا اینکه نمی توانند بر لبه ی دیوار تعادل خود را حفظ کنند.
غذای چندانی برای خوردن ندارند و بجای شکارگری که ذاتی خانواده ی گربه سانان است، در سطل های زباله دنبال خرده پرده های بجای مانده از آشغال های شهری هستند. قطعا وضعیت زندگی این دست موجودات مفلوک دردآور است. حضور آدمیان هم به این فلاکت می افزاید. کودکان نادانی که راه و بیراه به سمت آن ها سنگ پرتاب می کنند و یا به دنبال آن ها تا سر حد جنون می دوند. این است توصیف مختصری در رابطه با سطح کیفیت زندگی این گروه از جانوران شهری!
اما نکته ی جالب توجه اینجاست که همین موجودات در نظر بیچاره در وقت تولیدمثل با چه حرارت و اشتیاقی به این امر مشغول می شوند و هر سال تعداد بیشماری از فرزندان بخت برگشته ی خود را به این زندگی نکبت بار دعوت می کنند. قطعا آن ها هرگز نمی اندیشند و توضیحی نیز برای این وضعیت خود ندارند، اما نگریستن به آن ها مرا به یاد آدمیانی می اندازد که بنظر می رسد آن ها هم موقعیتی مشابهِ موقعیت این حیوانات خیابانی را دارند.
بلی! خانواده های فقیر که در حاشیه ی شهرها زندگی می کنند. جای تعجب است که آن ها هم دچار ….. کثرت زاد و ولد هستند و مثل گربه های خیابانی با حرارت و اشتیاقی وصف ناپذیر به این عمل ….. مشغول می شوند، البته نه فقط در فصل تولیدمثل، بلکه 4 فصل سال! قطعا آن ها برخلاف گربه ها قدرت اندیشیدن دارند، ولی گویا تمایلی به استفاده از آن ندارند. زندگی این دست از آدم نمایان از نظر کیفیتِ شعور و آگاهی، مطمئنا در همان درجه ی زندگی گربه های خیابانی است…