شکیبا دوست داشت تابستان امسال را برخلاف سال گذشته به انجام ورزش های دلخواه خود بپردازد. شکیبا عاشق ورزش های گوناکون است اما از میان همه ی آن ها تنیس را خیلی می پسندد اما متاسفانه نمی تواند در کلاس های آموزش تنیس شرکت کند چون هزینه ی آن بالاست.
یک روز گرم تابستانی که شکیبا در حال فکرکردن به ورزش مورد علاقه ی خود یعنی تنیس بود ناگهان آگهی یک آموزشگاه تنیس نظر او را جلب کرد. روی متن آگهی نوشته شده بود که افراد علاقمند و مستعد بصورت رایگان جزء تیم تنیس آموزشگاه پذیرفته خواهند شد.
شکیبا از دیدن این آگهی بسیار خوشحال شد آن را از حیاط برداشت و به طرف برادرش پدرام رفت. پدرام نیز از شنیدن خبر بسیار خوشحال گشت و قرار شد هر دو بهمراه مادرشان برای جلسه ی استعدادیابی به باشگاه تنیس مربوطه مراجعه کنند.
شکیبا تمام شب همان روز را در رابطه با تنیس خواب دید و دید که انتخاب نشده است.
اگر شکیبا خیلی نگران باشه ممگنه که نتونه در آزمون استعداد یابی موفق بشه