دو هفته ای است که مدرسه ها باز شده و شادی در این مدت با هم شاگردی های جدید خود خو گرفته است. شادی احساس می کند که امسال را آماده تر از سال های قبل شروع کرده و علت آن نیز این است که بعلت شکستن پایش در تابستان، بیشتر مطالعه کرده بود و حالا آماده تر است. شادی چند وقتی است که زیبا و روان خوانی را تمرین می کند. از اینرو آن روز بعد از ظهر مجله ای را که از آقای مهردادیان در رابطه با هنر قرض گرفته بود برداشت و جلوی جمع شروع به خواندن کرد:
((( علل قضاوت های زیبایی شناختی انسانها را می بایست جایی در سطح ژنها مورد جست وجو قرار داد. قضاوت های زیبایی شناسانه معمولا همان تجلیات خواست های ژنی ما هستند. انسان هر آنچه را که در راستای اقناع نیاز های ژنتیکی خود مساعد بیابد، زیبا می خواند و بالعکس. زیبایی عملا انعکاس بیرونی خواست های فطری و درونی ماست. زیبایی از نظر هر فردی همان چیز هایی است که درونیات وی را ارضاء می کند. زیبا تصویر فطرت هر یک از ما در دنیای بیرون است. چیزی زیباست که همانا همنوا با برآیند خواهش های درونی ما باشد. از آنجاییکه انسان ها ژن های مشترکی را به درصدی دارا هستند، این محتمل به نظر می آید که همگان از مفهوم زیبایی تصویر نسبتا یکسانی در نزد خود دارا باشند. اگر شیر ها زبان داشتند و ما زبان آن ها را می توانستیم ترجمه کنیم از مفهوم زیبایی به چنان شکل متفاوتی سخن می گفتند که شاید متناظر با آرایش متفاوت ژنوم شیرها در مقایسه با ژنوم آدمیان می بود. )))
شادی صفحه را به پایان رساند و همین که خواست به صفحه ی بعدی برود مادرش بلافاصله گفت حالا می فهمد که چرا همیشه سلیقه اش با پدر شادی متفاوت بوده است.