(پرورش)
بعضی ها در اثر عدل هستی در شرایطی به دنیا می آیند که به خوبی تربیت می شوند و بعضی دیگر نیز باز بر اثر همین عدل در شرایطی به دنیا می آیند که بد تربیت می شوند و بعضی دیگر هم دوباره بر اثر همین عدل هرگز تربیت شدن را به چشم نخواهند دید. چه خوب تربیت شویم، چه بد و چه هرگز تربیت نشویم؛ بهرحال بهترین چیز نه فقط برای ما، بل برای کلِّ هستی رخ داده است.
سعدی می گفت: “تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است…” اگر قرائت فلسفی از این مقوله را لحظاتی فراموش کرده و از بُعد جامعه شناسی به آن بنگریم، متوجه می شویم که “اصلا تربیت نشدن” بسی بهتر از “بد تربیت شدن” و حتی بهتر از “خوب تربیت شدن” است. کودکی که اصلا تربیت نمی شود احتمال اینکه بتوسط آموزش های بد و یا ظاهرا خوبِ همنوهان فاسد شود، بسیار کمتر خواهد بود.
چنین کودکی به مفهوم وحشی نجیب روسو نزدیک تر است. اگرچه من منتقد برخی از آراء روسو علی الخصوص نظرات ایشان من باب مسایل ….. هستم، اما مفهوم وحشی نجیب را می پسندم. تربیت باید در این راستا باشد که افراد بد تربیت نشوند، نه اینکه خوب! همین و بس!
در “تربيت” گفته شد که تربيت نشدن به مراتب بهتر از بدتربيت شدن است.
در نوشتار ديگر از مطلق نبودن خوبی و بدی قلم خورد.
آيا مفهوم “بد” در اينجا(نوشتار تربيت) فارغ از نوع نوشتار جهان بينانه شماست؟
و يا چونان نوشتار “بدنامی”،نوع تربيت اناطه به فرهنگ آن جامعه است؟
بشر دوران های گذشته صرفا به جغرافیای خود دسترسی داشت و چون به خطا گمان می کرد که جغرافیای خودش تنها خطه ی جهان است، پس از سر این جهل فراگیر خوبی و بدی را مطلقا جهانی برای خود تعریف می نمود. اما همین محدودیت در سایر نقاط جهان خوبی ها و بدی های دیگری را رقم زده بود که از بد روزگار آن ها نیز در سایه ی توهم پدیدآورندگانشان دارای کیفیت جهانشمولیت مطلق بنظر می رسیدند.
اما بشر امروزه با ارتباطات گسترده و نگاه فرامرزی اش نیازمند است که به تعریف جدیدی از پرورش و اخلاقیات دست یافته و آن را نه دوباره مطلق بل بشکلی سودمندانه نسبی به کار بندد.
این اخلاقیات بر خلاف گذشته همچنین نیازمند پایه های جدیدی است که آن ها را می بایست در عقل و تجربه ی امروزی جهان جست، عقل و تجربه ای که به درستی در دانش زمانه متجلی گشته است…