در این نوشتار نمی خواهم که به مقوله ی خودآزاری از دیدگاهی روانشناختی بپردازم، بلکه می خواهم به معنایی مجازی از آن اکتفا کنم. سرکار خانم م. ب. ر. که سالیان قبل دوست و دانشجوی من بود، روزی در جمع گفت: “دی داد مسافرت نمی رود، ولی وقتیکه می رود؛ یک دفعه از آلمان سر درمی آورد!!!” آن روز ما همه به این گفته خندیدیم… اما امروز بیش از هر زمان دیگری به درستی آن واقف گشته ام!
گویا من همواره در زندگی افراط و تفریط کرده ام. این گفته حتی پیرامون بیماری ها نیز برای من صادق است. من یا بیمار نمی شوم و یا وقتیکه بیمار می شوم، دیگر از پا در می آیم… علت این مسایل در نوعی خودآزاری نهفته است: تلاش برای خوب جلوه دادن همه چیز در همه ی اوقات! این است که ظرفیت جسمی – روانی فرد را می کاهد و زیست-روان وی را می فرساید.
همواره باید به خود سفارش کنم که گویا یک ساعت دیگر زنده نخواهم بود. چنین رویکردی به زندگی، آدمی را از شر هرگونه بلندپروازی بیمارگونه می رهاند… تلاش برای فرا رفتن از سد محدودیت هایمان همانا خودآزاری است.
{خودآزاری یعنی تلاشی بیمارگونه برای شدنِ آن چیزی که نیستیم…}
Excellent