آنانی که در زندگی از مشکلاتی رنج می برند، به مرور زمان، اگر مشکلات مربوطه شکل مزمن به خود بگیرند؛ پیش می آید که نتوانند خیلی از جنبه های زندگی خود را مبتنی بر نوعی اولویت بندی مطلوب به جلو برند.
مشخصا خانمی را می شناسم که در زندگی خانوادگی خود دچار مشکلات بسیاری است. در اثر این مشکلات که متاسفانه شکل مزمن به خود گرفته اند، وی دچار حالتی شده است که نمی تواند برای خرج کردن درآمدهای خود اولویت بندی کند. وی بشکل افراطی درآمدهای خود را خرج سفرهای خارجی می کند در صورتیکه با اولویت بندی در مخارج قادر خواهد بود که خود را از مشکلات خانوادگی اش برهاند.
وقتی کسی گمان کند که قادر به حل مشکل اصلی خود نیست، آنگاه برای جبران حس سرخوردگی، بسیار مایل به هزینه کردن در مسایلی است که ربط چندانی به مشکل وی ندارند. این مسئله در طولانی مدت وی را مستهلک تر از سابق کرده است. او با نوعی پارادوکس در زندگی دست و پنجه نرم می کند. وقتی مشکلات خانوادگی اش او را تا سرحد جنون پرخاشگر می کند، آنگاه یک سفر خارجی گران قیمت رفته تا از این منجلاب خود را نجات دهد؛ اما سفر نهایتا علاجی یک هفته ای است و هنگامیکه از سفر باز می گردد، دوباره روز از نو و روزی از نو…
او متاسفانه این بصیرت را از کف داده است که با اولویت بندی در مخارج خود قادر خواهد بود که در میان مدت خود را از شر این خانواده ی (بظن خودش) آزارگر برهاند اما متاسفانه قادر به انجام این مهم نیست. نهایتا اینکه باید گفت مصائب طولانی مدت متاسفانه قادرند که حس اولویت بندی افراد را دچار اختلال های جدی کنند…