اگر قبول کنیم که جهان پدیده ای خودانگیخته باشد، یعنی اینکه خود، علتِ خود باشد، آنگاه پذیرش این اصل ضروری است که جهان تماما معلول است. این رویکرد در فهم جهان را من نگرش “همه معلول دانی” می نامم. با این نوع نگاه، همچنین می توان قایل به این اصل بود که هر اتفاقی خود، علت خود است! همه چیز معلول است و علت هر چیز، چیزی جز خودِ همان چیز نیست.
وقتی صفتی را به کل یک مجموعه نسبت می دهیم، آن صفت برای تک تک اعضای آن کل نیز قابل انتساب خواهد بود. یعنی اینکه چون کل جهان خودانگیخته است و علتی بیرون از خود ندارد، پس تمامی رویدادهای چنین جهانی نیز بطریق اولی خودانگیخته اند و علتی بیرون از آن ها، مسئله ای بلاموضوع است!
پس چرا آدمی به دنبال علت برای چیزهایی است که مبحث علت (و یا حتی بهتر است بگوئیم علیت) برای آن ها کاربست پذیر نیست؟! پاسخ این پرسش را می بایست در کیفیت مغز آدمی یا همان ذهن بشر جستجو کرد! در جهان بیرون از ما چیزی به اسم چیزهای مجزا (گسسته) وجود ندارد که بتوان بخشی را علت بخش دیگر دانست.
جهان یک کل یکپارچه است که ذهن ما بعنوان یکی از خواص مغز ما آن را برایمان گسسته کرده و آن را از این جهت، علیتی ارزیابی می کند.
جهان علیت بردار نیست و این شعبده ی ذهن ماست. جهان کلا عاری از هر گونه علتی است و رویکرد همه معلول دانی (همه معلول انگاری) مبین این خواهد بود که هر چیزی بی علت است و این بدآن اعتبار است که هر چیزی خود، علتِ خود است. وقتی چیزها خود، علتِ خود هستند؛ عملا خود، معلول خودند و این در تضاد با اندیشه ی علیت کلاسیک خواهد بود.
مخلص کلام اینکه برای اینکه خود را از آفت اندیشه ی علیت مدارانه برهانیم، می بایست رهیافت همه معلول دانی را اتخاذ کرده و علیت اندیش نباشیم. با چنین طرز تلقی ای از جهان می توان امیدوار به حل کردن پارادوکس علت پیدایش جهان بود. برخی ها پرسش از علت Big-Bang می کنند. این پرسش، پرسشی اشتباه است.
اشتباه بودن این پرسش با رویکردی که در بالا بدآن اشاره شد از این بابت است که قبل از لحظه ی انفجار بزرگ، چیزی به اسم ذهن وجود ندارد تا کیفیت علیت اندیشی خود را بر این واقعه تحمیل کرده و درکی از علت این مقوله پیدا کند.
نتیجتا اینکه قبل از مِه-بانگ، ذهنی وجود ندارد، پس پرسش از علت مِه-بانگ، پرسشی عبث است؛ زیرا علت، خاصیت ذهن ماست و قبل از مِه-بانگ، فکر کردن به علتِ آن ممکن نیست و خودِ “قبل از” مه-بانگ نیز، از آن جهت که زمان، قبل از آن وجود ندارد؛ دوباره عبث جلوه می کند.
در این نوشتار کوتاه، تلاش کردم که بیان کنم، جهان فی النفسه علّی نیست و اگر شفاف بدآن بنگریم، خواهیم دید که همه چیز خود-انگیخته و فی کنه ذات معلولی بیش نیست، و نه علت!
سپاس از بابت این نوشتار.یکی از دوستانم از علت مهبانگ از من پرسش میکرد و آنطور که بایسته بود نمیتوانستم قانعش کنم.و نوشتار فوق به ساده ترین شکل ممکن و کاملا منطقی به این پرسش،پاسخ گفته است.