در یکی از میادین شمال تهران شاهد بودم که تنی چند از مامورین پلیس در حال هدایت کردن پیرمردی به داخل اطاقک انتظامی بودند. پیرمرد چهره ای تکیده و اندامی فرتوت داشت. لباس هایش خاکی و مندرس بودند. نمی دانم که جرم وی چه بود که اینگونه او را چند نفری همراهی می کردند. چیزی که در این صحنه دلِ مرا به درد آورد، برخورد ناشایست و توامان پرغیظ افسران پلیس نسبت به این شهروند کهنسال بود.
افرادی که از نظر سنی به کهنسالی رسیده اند، ماهیچه ها و مفاصل ضعیفی دارند؛ اینکه مجبورشان کنیم پا به پای ما سریع گام بردارند، عملا شرایطی را فراهم کرده که ایشان از پا بیافتند. پیرمرد مزبور هم همینگونه همچون عروسکی کوکی پاهای خود را از زمین بلند کرده و دوباره بر زمین می گذاشت. او شبیه به کودکی بود که تاتی تاتی می کرد و راه رفتنش در حین ترسی که بر او مستولی شده بود، حقیقتا دل بیننده را به درد می آورد.
قطعا افسران پلیس او را به دلایلی با خود می کشیدند و در این حین برای زودتر رسیدن با فشار هل می دادند اما من باید بگویم که چنین رفتاری با یک فرد سالمند (ولو مجرم) شایسته نیست.
قبلا نیز گفته ام که پیری با نوعی منزلت و تقدس توامان است. تصویر اسطوره ای پیر فرزانه که جزئی جدایی ناپذیر از ناخودآگاه جمعی ماست، بخوبی مبین همین مطلب است. در ادبیات عامه نیز موی سپید احترامی را می طلبد که بگمانم آن ماموران جوان از آن بی خبر بودند که آنگونه تصویر اسطوره را مخدوش می کردند…
تاسف انگيز است…!