افلاطون می گوید: هنگامیکه ذهن در حال تفکر است، عملا در حال گفتگو با خودش است. از این جمله ی باارزش میتوان به ارتباط بسیار نزدیک مقوله ی زبان و تفکر پی برد. در حال حاضر قرار نیست که به سمت مکتب فلسفه ی تحلیلی رفته و یا اینکه به توصیفات زبان بپردازیم. تنها چیزی که بدان بسنده می کنیم این است که زبان یکی از ابزارهای تفکر است و خود همه ی تفکر نیست.
اگر زبان تمام تفکر بود آن وقت افراد ناشنوا که آموزش ندیده اند، هرگز تفکر نمی کردند و هرگز قابلیت یادگیری هیچ چیزی را نداشتند، درصورتیکه اینطور نیست و این افراد در یادگیری اموری که وابسته به تفکر است از انسان های دیگر چیزی کم ندارند. زبان ابزاری است که به ذهن آدمی نظم داده و تفکر را برای آن ساده تر می کند. علت این امر آنست که انسان برای تصورات موجود در روان خود نیازمند یک شکل بصری و یا یک صوت (لغت) است.
ابزار زبان این کمک را به انسان می کند که برای هر فهمی یک لغت داشته باشد و سپس در حین تفکر برای رجوع به آن فهمِ خاص، آن لغت خاص را جایگزین کند و بدین ترتیب سریعتر و صحیح تر فکر کند. زبان عملا چارچوبی برای استانداردسازی تفکرات ماست.
البته به این مطلب باید توجه داشت که {نکته: زبانِ ذهن نوعی زبان است که فرد در تفکرات خود از آن استفاده می کند، مثلا زبان فارسی، انگلیسی و یا هر زبان دیگری} بعضا همین چارچوب دست و پای تفکرات آدمی را بسته و اجازه ی بروز خلاقیت را از وی سلب می کند زیرا فرد صرفا آموخته که از خلال چنین چارچوبی فکر کند و این احتمال دور از ذهن نیست که تمامی امکانات لازم برای تفکر در این چارچوب دیده نشده باشد!
انواع تفکر: تفکر را می توان به یکی از انواع زیر تقسیم بندی نمود:
تفکر نوع یک ← محاوره ای مسموع (گفتگویی شنیداری)
تفکر نوع دو ← محاوره ای نامسموع (گفتگویی غیرشنیداری)
تفکر نوع سه ← تفکر مفهومی
در دو نوع نخست تفکر (نوع 1 و نوع 2) ما نیازمند ابزار زبان هستیم. ولی تفکر نوع 3، یک تفکر بی نیاز از زبان است.
در تفکر نوع یک عملا محاوره ای بین فرد و خودش {نکته: ادبیات ذهن عملا نحوه ای از گفتگو است که فرد با خود در این محاوره ها داراست؛ ادبیات رسمی و یا غیررسمی منطبق بر استانداردهای بیرونی} شکل گرفته و این تفکر دارای هبوط مسموع کلامی است و بتوسط دیگران قابل شنیدن است. در این صورت اصطلاحا گفته می شود که فرد بلند بلند فکر می کند! این بدان معنی است که فرد تفکرات خویش (که عملا مکالمه ای بین خود و خویشتن خویش است) را بر سطح زبان جاری می کند.
این چنین تفکری از آنجا که این امکان را فراهم می آورد که فرد صدای خود را بشنود و صدای فرد دوباره از کانال حس شنوایی در مغز رفته و تحلیل شود، برای همه ی افراد بجهت یادگیری مطالب بسیار مفید است از اینروست که بسیاری از محفوظات را آدمی برای یادگیری بصورت کلامی بارها و بارها تکرار آوایی می کند. این تفکر به خودی خود نه اخلاقی است و نه غیراخلاقی، اما می تواند منجر به مسایل غیراخلاقی شود، از اینرو انجام ندادن آن عملی اخلاقی خواهد بود.
تفکر نوع دو یا اصطلاحا تفکر محاوره ای نامسموع، یک تفکر نیازمند زبان است. یعنی اینکه در این نوع از تفکر فرد جملات را بصورت جملات زبانی در ذهن خود می سازد ولی هبوط مسموع آن ها را نمی طلبد. بدین شکل که تمامی جملات ساخته می شوند ولی بر زبان جاری نمی گردند {نکته: در این نوع از تفکر، فرد جملات را در سطح ذهن خود می شنود}. این تفکر سریع تر از تفکر نوع اول است و عملی اخلاقی است. تفکر نوع دو نیز نوعی از تفکرات زبان محور است و بتوسط زبان ذهن انجام می پذیرد {نکته: توضیحات زبان ذهن در بخش های بعدی کتاب}.
تفکر نوع سه: این نوع از تفکر، متعالی ترین نوع تفکر است که بی نیاز از زبان است. در این نوع از تفکر بجای واژگان، تصویرهایی در ذهن فرد شکل می گیرند که از قرار گرفتن این تصاویر در دنباله ی یکدیگر مقوله ی تفکر ممکن می شود. این نوع از تفکر در مقابل فهم ها تصاویری را قرار می دهد و تفکر عملا بتوسط انتساب این تصاویر به این مفاهیم انجام می پذیرد. این تفکر بسیار سریع است و عملی است بیشتر اخلاقی و از نظر ماهیت تفکری نیز از تعالی، وجاهت و اصالت بالاتری برخوردار است.
این شکل از تفکر بی نیاز از زبان است، از اینرو درگیر قواعد خشک و دست و پا گیر زبان نشده و همواره از انعطاف، قدرت عمل و چابکی بیشتری نسبت به سایر اَشکال تفکر برخوردار است. در تفکرات زبان محور (محاوره ای مسموع و نامسموع) پیدا کردن لغات متناظرِ فهم ها از سرعت تفکر کاسته ولی این آفت در تفکر مفهومی مشاهده نمی شود. تفکرات مفهومی اصیل ترین نوع تفکر آدمی هستند.
تاریخ نگارش: نیمه ی نخست سال ۸۹