شنیده ام که کسانی می گویند: “علم نتوانسته است که پاسخی در رابطه با جهان پس از مرگ بدهد، پس رویکردهای عقیدتی در این باره از علم قابل اتکاءتر هستند!” فارغ از مغالطات فاحش در این ادعا که قصد ندارم در اینجا بدآن ها بپردازم، هدف من از این نوشتار پرده برداری از یک حقیقت آشکار است و آن این است که افراد عمدتا به چیزهایی که درشان سررشته ای ندارند، روی خوشی نشان نمی دهند.
آن ها چون تخصصی در علم ندارند، از این رو از علم می هراسند. آن ها نمی خواهند که به علم فرصتی دهند، بلکه سریعا مایلند که که قضیه را ماست مالی کرده و بحث را بجایی بکشانند که بزعم خودشان در آن تبحر دارند.
البته این تبحر، یک تبحر کاذب است زیرا آنچه که غیرعلم است فضایی است که در آن هر چیزی جایز است. یعنی اینکه می توان به ضرورت، چیزهایی کم و زیاد کرد جوریکه به قبای کسی بر نخورد و شاید این برای آن هایی که به دنبال هیجان های فکاهی اند، مسئله ای جذاب باشد…
هیچ فارسی زبانی به برنامه های رادیویی تهیه شده به زبان چینی گوش نمی دهد. جذاب ترین برنامه ها به زبان چینی در رادیو برای ما فارسی زبانان جذابیتی ندارند. ما ترجیح می دهیم که بی مزه ترین برنامه های فارسی را گوش دهیم بجای آنکه وقت خود را تلف چیزهایی کنیم که نمی فهمیم.
برای عمده ی مخالفینِ علم نیز قضیه به همین منوال است. آن هایی که مخالف علم هستند معمولا آنانی اند که خود کمترین سررشته ای از علم ندارند، چه اگر داشتند جذابیت آن را به کسالت چیزهای دیگر نمی فروختند. همین و بس!
{هر آنچه را که علم (موقتا) حل نکند، غیرعلم آن را (دایما) بغرنج تر می سازد.}
و دگر هیچ…