زبان و فرهنگ بده بستان های عمیقی با یکدیگر دارا هستند بنحویکه شاید نتوان وجود یکی را بدون دیگری متصور شد. از این رو در راستای آموزش زبان های خارجی می بایست به ملاحظات فرهنگی قایل بود و این یعنی نمی توان زبانی را یاد گرفت بدون اینکه بخواهیم خود را در اتمسفر فرهنگی آن زبان غرق کنیم.
یکی از اشتباهاتی که در سال های گذشته در راستای آموزش زبان انگلیسی به دانش آموزان مدارس ایرانی ارتکاب ورزیده شده است، بحث حذف فرهنگ انگلیسی از دوره های آموزش زبان است. نیک به یاد دارم که استراتژی کتب درسی سال های مدرسه مان، آموزش زبان با اسامی و فرهنگ سنتی – مذهبی ایران بود.
مثلا در کتاب ها شاهد بودیم که اکرم عبادت می کند و یا اینکه آقای هاشمی به انجام امور زیارتی مشغول است. این خطاها یعنی تلاش برای منفک ساختن فرهنگ یک زبان از آموزش آن، خطایی سترگ بود بنحویکه امروزه شاهدیم قشر زیادی از مردم این کشور به زبان انگلیسی تسلط ندارند و همین مسئله در طولانی مدت اسباب عقب ماندگی بیشتر این کشور در تمامی جنبه ها را رقم خواهد زد.
با صرف نظر از این دست مسایل جاری، تِز من در این نوشتار اشاره به نقش پررنگ فرهنگ در یادگیری یک زبان است. یادگیری یک زبان تا حد بسیار زیادی در گرو تقلید است و این مهم محقق نمی شود جز با غوطه ور شدن در فرهنگی که آن زبان در آن زاده شده و پرورش یافته است. امتحانش ساده است…
چه بسا این امتحان فعلا میسر نباشد!:-(