حواس ما بگونه ای تکامل پیدا کرده اند که درکی از شکل اجسام برای ما به دست می دهند. فارغ از اینکه آیا این درک منطبق بر حقیقت چیزهاست یا که نه، ما جهان را از خلال اشکالی دریافت می کنیم که می توان تمامی آن ها را به اشکال پایه ی هندسی فرو کاهید. در این جهان سه بعدی که ما خود را در آن می یابیم، همه چیز ساخته شده از هرم ها، مکعب ها، کره ها و غیره است.
با عنایت به این مسئله، این دور از ذهن نیست که انسان بخواهد همه ی چیزهایی را که با آن ها سر و کار دارد، در قالب این اشکال جا دهد. مثلا بخواهد تمامیت کیهان را چونان یک کره فرض کند و یا اینکه بر این باور باشد که کل جهان هستی و مکان – زمانِ مرتبط با آن در یک مکعب مستطیل جعبه مانند قرار دارد. اما این رویکردها ناقص هستند زیرا در آن ها ما تلاش داریم که چیزهایی را که نمی توان به آن ها تجسد هندسی ملموس داد، با اشکال هندسی مرسوم مدل کنیم.
ایده ی منیفولد (Manifold) در ریاضیات که من بشکل عامدانه از ارایه ی ترجمه ای برای آن خودداری می کنم، در این دست مسایل جایگزین بسیار مناسبی است. منیفولد یعنی ابرحجمِ بی شکل و این یعنی هر آنچه که نتوان شکلی عرفی برای آن متصور شد. کلیت جهان عینی را نیز می بایست همچون یک منیفولد دید که نه مرزی دارد، نه ابتدایی از نظر مکانی – زمانی و نه انتهایی. و سرآخر اینکه زندگی آدمی در درون این جهان نیز قاعدتا شکل منیفولد به خود می گیرد.